و این انشایی است برای دوران روحانی مچکریم...
دورانی که در آن دولت اهل شعار نیست، اهل عمل است (!)
تدبیر میخواهد به جای تصمیمات یک شبه (!)
و قادر است مشکلات را حل کند که یک نمونه ی آن توافق ژنو است (!!!)
میخواستم این پست رو سه شنبه ی آینده بگذارم ولی دلم نیومد برای ول دادن یه پست ناقابل (!) اینقدر منتظرتون بگذارم.
تجربه بهم ثابت کرده من چه بگم نظر نگذارین چه بگم بگذارین، شما نظر نمیگذارین...
در نتیجه ترجیح میدم سکوت بنمایم...
:|
خب بریم سراغ ویژه ترین کامنت پارت قبلی (مربوط به خانوم یا آقای ش.ح ) برای گفتن این حرف ها:
سلام, در مورد مضرات ماهواره خیانت رو جا گذاشتی . من
هم با نظر اقای ف موافقم. مال حرام به راحتی وارد زندگی ها شده متاسفانه ما
فکر می کنیم مال حروم از دزدی و رشوه و ربا واین قبیل کارا به دست میاد نمی
دونیم که کارمند اداره یا معلم یا پلیس و دکترو...هم مال حروم به دست
میارن مثلا کارمندای اداره که یه ساعت صب دیر میان ویه ساعت ظهر زود میرن و
یه ساعت وسط هم با تلفن اداره غیبت می کنن و ... یعنی کل کار مفیدشون دو
سه ساعتم نمیشه اونوقت حقوق هشت ساعت میگیرن ,خب این پول شبهه داره و ازهمه
مهم تر خمس نمی دیم حق امام زمانمون رو می خوریم.
بله سپاس گذاریم از گفتن حرف هایی که شاید تلنگری باشه برای خیلی از ما ، هر چند به موضوع پست قبلی ربطی نداشت (!)
و تشکر از تمام عزیزانی که با کامنت هاشون برای من و دوستانم دلگرمی و نشاط به ارمغان آورده و به ما روحیه میدن.
به نام خدا...
این قسمت: بابا نان داد...
این یک پست سیاسی نیست...
که اگر بود من الان باید در جهنم به سر میبردم و شعار سیاسی میدادم و بزدل سیاسی خوانده میشدم و هر وقت مزاکره میشد به خود میلرزیدم چرا که خدا مرا ترسو و لرزان آفریده و باید در جهنم که جای گرمی است باشم تا نلرزم و یا اینکه از مظلومیت دولت یازدهم و یا تشکر و تقدیر از جناب ظریف ویا بهار و زمستان ووو... سخن میگفتم.
این پست درد جامعه است...
بابا نان داد...
بابا از صبح تا شب میدود تا نان بدهد...
دیروز بابا میدوید و شش نفر نان میخوردند و امروز شش جان بابا جلوی چشمش می آید تا تو نان بخوری...
دیروز خستگی بابا با یک خنده ی تو رفع میشد و امروز....
تو میخندی ...
خنده ای از روی رضایت...
ولی نه برای تشکر از بابا...
سرت آن قدر با بالا و پایین کردن شبکه های ماهواره ای گرم است که تشکر از بابا را فراموش کرده ای...
بابا امروز یک کارمند ساده است با هزار جور قسط و قرض و وام، و تو هم...
دیگر آن فرزند قانع گذشته نیستی...
امروز مهم نیست پدر چقدر میشکند...
مهم کفش های توست که باید مارک باشد...
امروز مهم صمیمیت میان خانواده ات نیست...
امروز مهم فقط تویی و اتاقت..
و ایضا رایانه ی شخصی و ارتباط های مجازی ات...
امروز مهم دنبال کردن سریال های ماهواره ای است...
خستگی بابا اهمیتی ندارد..
او وظیفه دارد تمام نیاز های مادی تو را رفع کند..
راهش مهم نیست...
حتی اگر کمر بشکند زیر بار این همه توقع،
بازهم ...
مهم نیست...
مهم زندگی تجملی توست و لباس هایی که تن فلان بازیگر ماهواره دیده ای...
مهم سر گرم شدن توست...
و کلاست جلوی دوستانت...
مهم خانواده ی اسلامی نیست...
مهم تویی و تمام خواسته ی معقول و نامعقولت...
امروز دغدغه ها فرق دارد...
دغدغه های آن طرفی ها هم فرق دارد...
برای آن ها...
مهم دور کردن تو ست..
از خانواده ات...
دینت...
مذهبت...
ارش هایت ...
و خلاصه دار و ندارت...
برای آنها رابطه های مجازی تو ...
بالا و پایین کردن شبکه های ماهواره ای توسط تو...
هتک حرمت ارزش ها و اعتقادات باز هم توسط تو...
ودر یک کلام...
شکستن و نابودی تو...
تو به عنوان یک بچه شیعه که از قضا مذهبی هم هستی ...
برای آنها، این ها مهم است...
برای رضای خدا که برایت سریال های هزار رنگ پخش نمیکنند...
پس مراقب باش...
حواست باشد بچه شیعه...امروز تو و اعتقادات اسلامی ات...
عجیب در خطرین...
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
ادامـــــــــه دارد...
رو نوشت برداشتن از این متن به معنای تایــــــید آن بوده و هر گونه کپی برداری با ذکـــــر منبع مجاز میباشد.
انشا / قسمت چهارم : تقابل میان علم و ثروت :(
انشا / قسمت هشتم: دانشگاه آزاد مثلا اسلامی :|
انشا / قسمت دوازدهم: فیســـــبوک
انشا / قسمت سیزدهم: ساپورت :D