انشا / قسمت سوم : این بار راه دور نمیرویم؛ خودمان :|

و این انشایی است برای دوران روحانی مچکریم...

به نام خدا
این قسمت: بعله، این بار راه دور نمیرویم، خودمان:|
و این انشایی است برای دوران روحانی مچکریم؛ دورانی که در آن خودمان را هم نقد میکنیم.
قبل از اینکه شروع کنم لازم میدانم شغل دوممان را خدمت خودمان و خودتان تبریک عرض کنم.بعله در دولت اعتدال راننده تاکسی هم شدیم. البته به جان شما قسم اگر خود من به شخصه ناراحت شده باشم. چه عیبی دارد؟ ما که لبو فروشی میکنیم بگذار وسیله ی ایاب و ذهاب (درست نوشتیم؟ به هر حال اگه غلط املایی مشاهده شد، شما به بزرگی خود ببخشید. میدانید که بنده کلا املا و انشایم ضعیف است) خب چ میگفتم؟ آها! عرض میکردم این خیلی خوب است که وسیله ی حمل و نقل مردم را نیز به ما سپردند. فوق لیسانسه هایش راننده تاکسی هستند بس که کار زیاد است ما که جای خود داریم. آخ ببخشید. قرار شد از خودمان نقد کنم . این قسمت نوک پلیکان به سمت خودمان است و پس.
آقا من انتقاد دارم. از خودم و از شما و از آن ضمیر اول شخص غایب.
اگر بعضی ها نروند از آن مانتو های خاک بر سری که جلویشان باز است و آستین هایش آب رفته و یا آن شلوار هایی اگر از برخی نقاط سوراخ شده شان صرف نظر کنیم عیبشان این است که پاچه هایشان بالاست و گویی باید تنها برای رفتن به آبیاری آنها را پوشید نه در کوچه و خیابان و یا آن روسری هایی که کلا یک وجب و چار انگشت است؛ تازه آبروداری میکنم ساپورت را نمیگویم. نپوشند خب آن فروشنده دلش درد میکند یا کوزه در مغزش خورده که از این مزخرفات بیاورد؟ بعد تازه ادعایشان هم می آید که ایرانی هستید و نژاد آریایی. نه عزیزمن، ایرانی که غیرت آریایی خویش را به مد های مختلف غربی و البته در قالب اندکی شئونات اسلامی آن هم برای خالی نبودن عریضه و ایضا مصون ماندن از خطر امر به معروف فروخته است خیلی بیجا میکند دم از ایرانی بودن میزند. خیلی ها بی حجاب نیستند اما بد حجابند. و بد حجابی خیلی بدتر از بی حجابی است. اینان فراموش کرده اند که حضرت علی میفرماید: به مد پرستان بگویید آخرین مد کفن است.
و اما آن مثلا آقا پسری کهخیلی خوب میشد اگر قدری مردانگیش را حفظ میکرد که پشت شیشه های آرایشگاه های مردانه یا به قول خودمان همان سلمانی ها ننویسند:: اصلاح با شمع(!) لا اقل ابرو هایت را پهن بردار برادر که کمتر به مردانگیت خدشه وارد کند. کجاست زمانی که میرفتی مینشستی روی صندلی سلمانی ها و آقا جانت میگفت :با نمره ی چهار موهایش را بزن.
 به جان خودت قسم اگر آقاجانت میدانست با این کارش عقده ی موی بلند و شبیه شدن به زنان را در دل تو میگذارد پشت دست خود را داغ میکرد که دیگر اصلا تو را سلمانی نبرد. که خدای نکرده احساس کمبود نکنی. حال از همه ی اینها بگذریم. شرمنده ولی موفق به بالاکشیدن شلوارت شده ای یا نه؟
و شما خواهر عزیزم، انگار کاری جز بالا و پایین کردن در شبکه های ماهواره ای نداری. آخ حواسم به فیسبوک و ویچت و هزاران کوفت و زهرمار دیگر نبود.خجالت بکش دختر. همین کار ها را میکنی که دغدغه ی جناب وزیر میشود رفع فیلترینگ فیسبوک و دغدغه ی رئس جمهور هم میشود لایک های آن.
چرا نمیخوای باور کنی این هاست که باعث تغییر طرز تفکر بین من تو میشود. تغییر طرز تفکر هم مساوی است با فاصله گرفتن تو از من. یعنی از بین رفتن وحدت بینمان.
 راستی گفتم فاصله،
شرمنده ام خواهر گاهی ما هم باعث این فاصله میشوم.
گاهی ما هم با یک حرکت اشتباه، دین زده ات میکنم و تو فراموش کرده که حضرت علی (ع) میفرمایند:شخص را به دین بشناسید نه دین را به شخص.
گاهی همین اخلاق غیر اسلامی ما که ادعای مسلمانیمان هم می آید تو را دور میکند از دین و آیینی که شبکه های مختلف مجازی و ماهواره ای فرصت شناختنش را ازتو، از توی بچه مسلمان و ایضا شیعه میگیرند.
درد جامعه ی ما این است
من خودم را درست کنم. شما خودت را درست کنی، اوهم سعی در اصلاح خویش میکند.
آن وقت است که میتوانیم منتظر تشکیل جامعه ای آرمانی باشیم.
جامعه ای با رهبری امام موعود.
نشانه های آخر الزمان یکی پس از دیگری نمایان شده است.
ظهور نزدیک است.
وقتش رسیده کاری کنیم که اگر سعادت دیدن آقا را داشتیم شرمنده ی رویش نباشیم . حداقل خیلی شرمنده نباشیم.
نتیجه گیری:
برداشت برای عموم آزاد است
و من الله التوفیق
زهرا زمانی

منبع: تراوشات ذهن این حقیر...

سخن نویسنده:
شمایی که منت میزاری به سر من حقیر و متنامو میخونی یه لطفی کن نظرت رو هم بگو. اصلا ایده بده یا هرچی که دوست داری. فقط خواهشا سکوت نکن حداقل برای این پست. این پست که دیگه جنبه ی سیاسی نداره و یه کوچولو داره تو زمین حجاب و جنگ نرم و جهاد فرهنگی بازی میکنه. ممنون از لطفت.
 یا علی

ادامـــــــــه دارد...

رو نوشت برداشتن از این متن به معنای تایــــــید آن بوده و هر گونه کپی برداری با ذکـــــر منبع مجاز میباشد.

انشاء قسمت اول: چه کنیم تا سالم باشیم(!)

انشا / قسمت دوم : حاج آقا خاطره ؛)