و این انشایی است برای دوران روحانی مچکریم...
دورانی که در آن ما، نه چپی هستیم و نه راستی...
به جبران پنج روز گم و گور شدنم قسمت چهاردهم رو یه کوچولو زود تر براتون میگذارم...
این پنج روز طرح ولایت بودم...
با تمام سختی هاش و با اینکه انواع جک و جونور های متنوع رو رویت کردیم و با اینکه موقع مسابقه ی طناب کشی با کمر زمین خوردم و جونم جلو چشام اومد ولی عجیب خوش گذشت.
گذشته از چیز هایی که یاد گرفتم یه جورایی چند تا دوست یا بهتر بگم خواهر خوب دیگه پیدا کردم.
ان شا الله عمری باشه سال دیگه هم در خدمت دوستان باشم.
دوستان به یه نتیجه ای رسیدم.
توی پستایی که ازتون خواهش نمیکنم، بیشتر کامنت میگذارین...
در نتیجه:
نظر نگذاریناااا....
و اما کامنت های ویژه ی پست قبلی:
تشکر ویژه از سرکار محبوبه خانم برای این حرف ها:
به جای این همه چشم چرونی و وصف ظاهر مردم ، معایب
خودت رو رفع کن. اگر بنا به قضاوت باشه خیلی ها هم هستن که حالشون از قیافه
و ظاهر و عقاید تو به هم میخوره. جامعه وقتی احساس کمبود مرد میکنه که
امثال تو به خودشون اجازه میدن دیگران رو قضاوت کنن... مرد در زبان و
ادبیات ما همیشه به معنای "انسان" بوده.. انسان باش...
بله ممنونم از ایشون صرفا به جهت اینکه حیثیت و شخصیت بنده رو زیر سوال بردند و کلا هر چی که دل تنگشون خواسته گفتن.
کامنت دوست داشتنی مربوط به آقای
افشین پارسائیان برای پیشنهادشون و تشکر بابت پست ویژه ی خودشون در این باره..
و کامنت سرکار خانم رفیق الشیری برای بی طرف اعلام کردن خودشون و گفتن این حرف ها:
بازم خوب نوشتی
ماام که حساس زود برات کامنت میزاریم
بزا از اول موضع خودمو مشخص کنم من نه چپی ام نه راستی...
ولی فک نمیکنم سیب زمینیای ورم کرده و بی غیرتی های بی رگ و ریشه به یکی
دوسه سال اخیر برگرده، بنده تا اونجای که اطلاع دارم از وقتی حرف از
فرهنگ و فرهنگ سرا به نشست و جلسات فرمالیته تبدیل شد(بسی سالهای طولانی
ست) ای وضع سیب زمینیای خیابانی ما بود
که البته در جوابشون باید بگم خود بنده هم به شخصه سعی میکنم تا جایی وارد سیاست بشم که برای لبیک به حکم جهاد حضرت آقا لازم باشه و نه بیشتر.
و خلاصه با تشکر از همه ی دوستان بابت توجهشون به قسمت قبلی و کامنت های زیباشون
خب بریم سر اصل مطلب:
به نام خدا
این قسمت: دجال واره ...
ببخشیدا ولی اینایی که میگن ماهواره هیچی نداره و چیزی یاد مردم نمیده رسما دارن ** میزنند.
ماهواره خیلی چیزا داره و به مردم نشون میده.
یکیش بی حجابی...
تضعیف بنیان خانواده...
سرگرم کردن افراد با موضوع های پوچی که نه تنها به کمال رسیدن انسان کمک نمیکنه، منحرف هم میکنه..
یه زمانی مامانامون به سن نه سالگی که میرسیدیم دیگه نمگذاشتند ساق شلواری بپوشیم.
ولی الان..
اسم ساق شلواری رو گذاشتن ساپورت...
پس دیگه پوشیدنش اشکال نداره؟
اشکال فقط اون عنوان بود؟
یه زمانی حرف زدن با نامحرم برا خانواده ها خیلی سنگین بود ولی الان چی؟
حرف زدن پیشکش یه چیزایی میشنویم که دهنمون مثل کروکدیل باز میمونه..
یه زمانی بچه ها پاهاشونو جلو پدر و مادرشون دراز نمیکردن ...
الان طوری برخورد میکنند انگار اینا پدر و مادرشونو بزرگ کردن...
حرمت ها شکسته شده...
ماهواره ها عجیب بلدن...
جسارته ولی من شما هم عجیب ساده ایم...
یه جورایی هنوز نمیدونیم با خودمون چند چندیم؟
چی میخوایم از جون این دنیا؟
نماز میخونیم ولی حجابمون کامل نیست...
رابطه مون با نامحرم بر قراره...
ماهواره هم میبینیم...
انواع و اقسام چرت و پرت ها هم گوش میدیم...
یه جورایی انگار نمازه، گذاشتن بار روی زمینه...
انگار برای خالی نبودن عریضه نماز میخونیم..
یا شاید هم برای داشتن بهانه...
ولی دوست گلم...
نماز خوان بودن کافی نیست، باید اهل نماز شد...
اون موقع است که بی خیال تمام لغزشات میشی...
برادر گلم، خواهر عزیز:
مراقب باش...
اون کاسه و بشقابی که توی خونت گذاشتی و داری ازش لذت میبری دار و ندارتو به باد فنا میبره...
حیا و غیرتتو نابود میکنه...
حواست به خودت باشه...
یکم نگاه کن دور و اطرافتو ببین اونایی رو که به آخرش رسیدن...
همشون بهت میگن مسببش همین دجال واره است...
حواست باشه که مومن باید زیرک باشه..
نتیجه گیری:
جای خوندم که :
بلند بخوان؛
درشت بنویس؛
آویزه ی گوشت کن که :
«تقوا» آن نیست؛ که با یک «تق»، وا بروی ...
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
ادامـــــــــه دارد...
رو نوشت برداشتن از این متن به معنای تایــــــید آن بوده و هر گونه کپی برداری با ذکـــــر منبع مجاز میباشد.
انشا / قسمت چهارم : تقابل میان علم و ثروت :(
انشا / قسمت هشتم: دانشگاه آزاد مثلا اسلامی :|
انشا / قسمت دوازدهم: فیســـــبوک
انشا / قسمت سیزدهم: ساپورت :D
وبلاگت عالی عزیزم