پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ب.ظ
انشا / قسمت هجدهم: آهای کلیپس....
و این انشایی است برای دوران روحانی مچکریم...
دورانی که در آن....
کلیپس ها سر به آسمان رسانده اند...
تقدیم به تمام دختران این مرز و بوم...
روز دختر مبارک...
کلیپس ها سر به آسمان رسانده اند...
تقدیم به تمام دختران این مرز و بوم...
روز دختر مبارک...
خاطر ما به خاطر این دو روز تاخیر در پست جدید مان عجیب مکدر شده(!) و ما بسیار افسوس میخوریم....
و ضمن افسوس خوردن نیز میلاد با سعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر را به تمام دختران ایران عزیزمان تبریک عرض مینماییم و دل آقا پسر ها را میسوزانیم چرا که در تقویممان از روز بهره برداری از علوفه و یونجه تا روز ملی کردن صنایع مختلف داریم امـــــا...
روز پسر نداریم...(خنده ی شیطانی مینماییم )
و اما کامنت برگزیده ی پست قبلی...
چیزی نیست جز...
جز...
بعله...
پست قبلی کامنت برگزیده نداشت...
خیلی نظر میدهید ...
کامنت برگزیده کجا بود با این بخیل الکامنتی های شما....
نداریم...
موجود نمیباشد...
انشایت را بخوان...
(اعصاب برایمان نمی گذارید که...عه)
به نام خدا
این قسمت: کلیپس...
با خودمان گفتیم حالا که بد قولی کرده ایم و روز سه شنبه مثل یک آدم خوش قول پستمان را نگذاشته ایم، آن پست را بگذاریم برای بعد و امروز دخترانه ای وصف حال ملت بنویسیم...
اول خواستیم از گلستان و باغ و زمین کشاورزی های اطراف جدیدی که وزارت ارشادی ها به آب دادند و کنسرتی با تک خوانی یک خانم بگوییم اما راستش را بخواهید ترسیدیم چرا که تازه از جهنم برگشته ایم و اصلا و ابدا طاقتش را نداریم که این بار دکتر جان ما را جای دیگری بفرستند.(:|)
این بود که با خود و ضمیر ناخود آگاهمان گفتیم که بگذار از ملت انتقاد کنیم که دستشان به هیچ کجا بند نیست و در آخر هم وجدانمان را خفه نمودیم و متن زیر پدید آمد...
چندی پیش که باز برای لبیک به حکم جهاد خرید خانم والده (!) قدم های مبارکمان را از منزل بیرون نهادیم و سری به کوچه و بازار اطراف منزل زدیم به یک پدیده ی نادر برخوردیم...
اصلا ما نمیدانیم چرا پدیده های نادر ، عجیب منتظرند ما قدم مبارک را بیرون بگذاریم و فرت بیایند جلوی چشم ما و خودی نشان دهند...
بعله عرض میکردم این پدیده ی نادر موجودی بود با یک متر و پنجاه سانتی متر قد که من به لطف چشم های عقابی ام در یک نظر تخمین زدم.
خانم پدیده ی نادر با کفش های بیست سانتی قدری قابل تحمل شده بودند اما برامدگی بالای سرشان عجیب (البته دور از جان شما که میشنوید) مرا یاد شتر های فیلم سند باد می انداخت(!)...
حال شما کار نداشته باشید که آیا سند باد که طبق تحقیقات خود بنده ی حقیر اصالتا کرد هم بوده و صحت این موضوع از شلوار کردی که در تمام فیلم ملاحضه کردید اثبات شده و بچه محله ی بنده ی حقیر نیز میباشد(!)، شتر رویت کرده با نه؟؟
خلاصه...
در حال دید زدن سر و وضع خواهر گرامیمان بودیم که از قضا آرایش نه چندان ملایم و لباس تنگش هم داستانی برای خود داشت که ناگهان مغز مبارک دست از ارور دادن کشید و یاد این روایت از پیامبر گرامی اسلام افتادیم که میفرمایند:
نتیجه گیری:
یاد جمله ای از دکتر علی شریعتی افتادم که میگوید:
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
انشا / قسمت دوازدهم: فیســـــبوک
انشا / قسمت سیزدهم: ساپورت :D
انشا / قسمت هفدهم : تفکیک جنسی:|
و ضمن افسوس خوردن نیز میلاد با سعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر را به تمام دختران ایران عزیزمان تبریک عرض مینماییم و دل آقا پسر ها را میسوزانیم چرا که در تقویممان از روز بهره برداری از علوفه و یونجه تا روز ملی کردن صنایع مختلف داریم امـــــا...
روز پسر نداریم...(خنده ی شیطانی مینماییم )
و اما کامنت برگزیده ی پست قبلی...
چیزی نیست جز...
جز...
بعله...
پست قبلی کامنت برگزیده نداشت...
خیلی نظر میدهید ...
کامنت برگزیده کجا بود با این بخیل الکامنتی های شما....
نداریم...
موجود نمیباشد...
انشایت را بخوان...
(اعصاب برایمان نمی گذارید که...عه)
به نام خدا
این قسمت: کلیپس...
با خودمان گفتیم حالا که بد قولی کرده ایم و روز سه شنبه مثل یک آدم خوش قول پستمان را نگذاشته ایم، آن پست را بگذاریم برای بعد و امروز دخترانه ای وصف حال ملت بنویسیم...
اول خواستیم از گلستان و باغ و زمین کشاورزی های اطراف جدیدی که وزارت ارشادی ها به آب دادند و کنسرتی با تک خوانی یک خانم بگوییم اما راستش را بخواهید ترسیدیم چرا که تازه از جهنم برگشته ایم و اصلا و ابدا طاقتش را نداریم که این بار دکتر جان ما را جای دیگری بفرستند.(:|)
این بود که با خود و ضمیر ناخود آگاهمان گفتیم که بگذار از ملت انتقاد کنیم که دستشان به هیچ کجا بند نیست و در آخر هم وجدانمان را خفه نمودیم و متن زیر پدید آمد...
چندی پیش که باز برای لبیک به حکم جهاد خرید خانم والده (!) قدم های مبارکمان را از منزل بیرون نهادیم و سری به کوچه و بازار اطراف منزل زدیم به یک پدیده ی نادر برخوردیم...
اصلا ما نمیدانیم چرا پدیده های نادر ، عجیب منتظرند ما قدم مبارک را بیرون بگذاریم و فرت بیایند جلوی چشم ما و خودی نشان دهند...
بعله عرض میکردم این پدیده ی نادر موجودی بود با یک متر و پنجاه سانتی متر قد که من به لطف چشم های عقابی ام در یک نظر تخمین زدم.
خانم پدیده ی نادر با کفش های بیست سانتی قدری قابل تحمل شده بودند اما برامدگی بالای سرشان عجیب (البته دور از جان شما که میشنوید) مرا یاد شتر های فیلم سند باد می انداخت(!)...
حال شما کار نداشته باشید که آیا سند باد که طبق تحقیقات خود بنده ی حقیر اصالتا کرد هم بوده و صحت این موضوع از شلوار کردی که در تمام فیلم ملاحضه کردید اثبات شده و بچه محله ی بنده ی حقیر نیز میباشد(!)، شتر رویت کرده با نه؟؟
خلاصه...
در حال دید زدن سر و وضع خواهر گرامیمان بودیم که از قضا آرایش نه چندان ملایم و لباس تنگش هم داستانی برای خود داشت که ناگهان مغز مبارک دست از ارور دادن کشید و یاد این روایت از پیامبر گرامی اسلام افتادیم که میفرمایند:
در آخر الزمان از میان امت من زنانی خواهد آمد که پوشش دارند اما برهنه اندو بر سر هایشان برامدگی مانند کوهان شتر خراسانی وجود دارد. پس آنان را لعنت کنید که ملعونند.(صحیح مسلم/ ج6 / ص 168)
لازم به ذکر است که کنار این پدیده ی نادر هم چون پدیده های قبلی یک عدد سیب زمینی با هیکل و قد و بالایی رعنا یافت میشد..نتیجه گیری:
یاد جمله ای از دکتر علی شریعتی افتادم که میگوید:
افسوس، زمانی می رسد که بی دینی، نماد روشن فکری خواهد بود ...
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
ادامـــــــــه دارد...
رو نوشت برداشتن از این متن به معنای تایــــــید آن بوده و هر گونه کپی برداری با ذکـــــر منبع مجاز میباشد.
انشا / قسمت چهارم : تقابل میان علم و ثروت :(
انشا / قسمت هشتم: دانشگاه آزاد مثلا اسلامی :|
سرباز گمنام رهبرم...