رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است

من همه‌ى دغدغه‌ام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچه‌ى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي

مشخصات بلاگ
رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

من همه‌ى دغدغه‌ام این است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمى هستیم.
تاریخچه‌ى این دویست سال اخیر را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است...
امام خامنه ای


کلام مولا علي عليه السلام-5

نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه



مسابقه نهج البلاغه

وصيت نامه شهدا

نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .

آخرین نظرات
  • ۱ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۷ - Sarah Az
    جالبه

۱۲۸ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

تیم ملی والیبال ایران در دیداری دوستانه سه بر صفر مغلوب امریکا شد.

به گزارش روابط عمومی فدراسیون والیبال، تیم ملی والیبال کشورمان در دومین دیدار دوستانه خود در امریکا به مصاف

تیم ملی والیبال این کشور رفت. در این دیدار  اسلوبودان کواچ سرمربی تیم ملی والیبال کشورمان از مهدی مهدوی،

سامان فائزی، علیرضا مباشری، پوریا فیاضی، شهرام محمودی، فرهاد ظریف و سید محمد موسوی به عنوان ترکیب آغاز

کننده تیم ایران استفاده کرد.

شاگردان کواچ در این دیدار در سه ست پیاپی با امتیازات 25 بر 23 ، 25 بر 23 و 25 بر 21 مغلوب میزبان خود شدند و

ساعت 6:30 بامداد شنبه سومین دیدار دوستانه خود را مقابل این تیم برگزار می کنند

ولی باز هم اشکالی نداره

چون تیم ملی امریکا تیم خیلی قویه ایران با کسب این نتیجه بدون بودن کاپیتان تو ترکیب یعنی برده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۰
TRIPLE S.
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ

با من دعا کن



کفش‌هایت زیر آوار خانه‌ات مانده که پابرهنه راه می‌روی؟ تختخوابت زیر سنگینی بمب‌ها له شده که تشک به کول در

کوچه‌ها می‌گردی‌؟ مادرت کجاست؟ پدرت را چرا نمی‌بینم؟ دشمن آنها را کشته؟ تو دیدی که آنها جان دادند و ترسیدی.

وقتی همه رفتند و تو ماندی تنها؟ حالا میان

خرابه‌ها چه می‌کنی؟ می‌دانم، غزه زادگاه توست که این‌گونه به خرابه‌هایش دل سپرده​ای، اما این باریکه امروز جای

امنی نیست، این باریکه غم که در سوگ نشسته، قربانگاه هزاران نفر مثل توست، امروز مرگ در کمین توست و آوارگی و

اندوه و گرسنگی هم.

من با تو ام همراه توام درست است کیلومتر ها با هم فاصله داریم اما به یاد توام با گریه های تو گریه ام می گیرد

با خنده های تو خنده ام می گیرد

دعا کن دعا کن که دیگر هیچ وقت مظلومی ظلم نشود منم دعا خواهم کرد

دعا کن که دیگر جنگی نباشد منم دعا خواهم کرد

و دعا کن که دیگر بی گناهی کشته نشود منم دعا خواهم کرد

و دعا کن منجی و راهنمای ما ظهور کند چون در آن صورت همه دعا های من و تو بر آورده می شود

و در آخر همه این دعا ها بگو

آمین یا رب العالمین


منبع : خودم ( برجی )

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۱
TRIPLE S.
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ب.ظ

خدایا ...

ای خدا Hard دلم Format مکن

Field من را خالی از برکت مکن


Option غم را خدایا On مکن

File اشکم را خدایا Run مکن


Delete کن شاخه های غصه را

سردی و افسردگی را ، هر سه را


Jumper شادی بیا تا Set کنیم

سیستم اندوه را Reset کنیم


نام تو Password درهای بهشت

آدرس Email و سایت سرنوشت


ای خدا روز ازل کد داشتی

موس بود اما مگر پد داشتی


که چنین طرح تری دی میزدی

طرح خود بر روی سی دی میزدی


تا نیفتد Bug در اندیشه مان

تا که ویروسی نگردد ریشه مان


ای خدا از بهر ما ایمن فرست

بهر دل های پرآتش Fan فرست


ای خدا حرف دلم با کی زنم؟

Help می خواهم که F1 می زنم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۰
TRIPLE S.
چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۳ ب.ظ

آخرین خاطرات روشنی ام ...

خاطره ای از جانباز روشن دل ( نسرین ماه دشتیان )

رقص ترکش های خونین و صدای پایکوبی مرگ مرا به مهمانی شب می خواند . عروسک های مخملی خیال در گوشه ای
 از ذهن ترک خورده ام پناه می گرفتند . و من یکه و تنها و آسمانی که آرام آرام ، لباسی از تاریکی را بر تن می کرد .

 صدایی آشنا گوشم را نوازش می داد . آری ، آن سو تر پسرکی خردسال ، هق هق خونینی را با جرعع جرعه وجود
 
تجربه می کرد . هنوز چشم های بهت آنگیز و پنجه های گره کرده اش در خانه اول ذهنم باقیست . در آن لحظات سر

درگمی و اضطراب ، تنها مفهومی را که می شد معنا کرد حضور مرگ بود و بس . چه شگرف نت های سرد با پنجه تقدیر
به صدا در می آمدند و چه گوش خراش بود سمفونی شیون بر گونه خون آلود مادرم . آری من در بالینی از خاک ، خون و
 ترکش آرمیده بودم و مادرم مویه کنان مرا در آغوش می کشید . هر دو سرگردان و بی پناه در هجوم صاعقه های بی
کسی فضا را به نظاره نشسته بودیم و مادر با صدایی گرفته فریاد می زد ؛ کمکم کنید ، آیا کسی هست مرا یاری دهد .
ولی افسوس که تنها صدای قابل شنیدن ، ضربه های خفیف قلب مادری سرگردان بود ، با دنیایی از درد . صورت وحشت
 زده مادر را برای آخرین بار در خاطره سرخ رنگ ذهنم به خاطر سپردم ، و به آرامی به وادی تاریکی و ظلمت محض قدم
نهادم . آری ، این بود آخرین تابلو حکاکی شده در آخرین صفحه خاطرات روشنی ام .


منبع : کتاب فرشتگان سرزمین آتش


تمامی این متن نوشته شده توسط خود روشن دل عزیز بوده و بدون هیچ تغییری نویسنده این متن را در این کتاب گنجانده است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۵۳
TRIPLE S.
جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۹ ب.ظ

روز خبرنگار مبارک

**روز مــــــــــــــون    مبــــــــــــــار کـــــــــــــــ **

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۹
محمدی
پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۸ ب.ظ

دل به دل راه نداره....

ضضضضضضضضض

کى گفته دل به دل راه داره؟؟؟ها؟؟

دل من که امشب گرفته ، دل کى کجاى دنیا گرفته؟؟؟

دلمون خوشه که بین یه دنیا آدم زندگى مى کنیم،آدماى که فقط تو خنده ها کنارمونن!!!!

امشب که مى فهمم اسم همه ى مخاطباى که تو گوشیمه یعنى .... هیچ!!!هیچ هیچ!!!!!

خدایا بازمن موندم تو... نکنه بازحال دلم گرفتى که به خودت برسم....خدایا باز من  ماندم این بغض کهنه که بازسر سجاده به وقت نماز مغربت مى شکند....

منبع : تراوشات ذهن بنده

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۲۸
محمدی
پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ب.ظ

گاهى اوقات...

گاهى اوقات دیگر حالى برایت نمى ماند....

دلت مى خواهدیک راست بزنى زیر همه چیزبگویى بریدم...

بگویى نمى کشم....قبول نمى کنم....بس است....

آن لحظه ها کاش فقط خودت باشى و خدایت... 

آرام نوازشت کندبگوید بنده ى بى طاقت من!!!باز چه شده تو را...؟؟؟

توهم بغض کنى ، اشک بریزى و آرام بازگو کنى تمام زندگیت را...بعد که چشمانت را باز مى کنى آرام لبخندبزند و بگویید همین بنده ى من ؟ این بود که اینقدر خاطرت را آزرده بود!یکباره از خواب بپرى ببینى همه چیز درست شده است...

منبع: تراوشات ذهن بنده

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۲۵
محمدی
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۵ ب.ظ

O_oپیرزنی که باگرگ میجنگد ...عکسO_o

بی بی


بی بی تاج محمدی قهرمان قصهء ما به گفتهء پسر ۵۸ ساله اش متولد ۱۲۹۵ شمسی است.هر چند خودش میگوید ۶۰ سالش است!!
تازه از جمعه بازار آمده بود:«داشتم چیله(هیزم)جمع میکردم که یکدفعه دیدم یکی رختامو گرفته ....اول خیال کردم یکی از دختر بچه های همسایه است که به شوخی لباسم را از عقب میکشد...!» اما وقتی برگشت ....تنها چیزی که بود یک گرگ گرسنهء ۷۰ کیلویی بود! که غرش کنان پیرزن ۵۰ کیلویی را به سمت خود میکشید!
«به گرگ گفتم پدر سوختهء پررو چیکار بمن داری تو!؟ چوب دستم نبود وگرنه نمیگذاشتم گازم بگیرد!:»
عباس پسر ۵۸ ساله بی بی که ساکن تهران است میگوید:در تهران بودم که بمن خبر دادند که مادرم با یک گرگ درگیر شده است... بی بی نزدیک یک ساعت با گرگی جدال میکرد که در برهوت اطراف کاشان چیزی برای خوردن پیدا نکرده بود!
گرگ مدام دستان بی بی را گاز میگرفت و بی بی رفته رفته بیحالتر میشد.نقشه ای در ذهن بی بی شکل گرفت. دستش را در دهان گرگ فرو کرد و کشان کشان گرگ را به سمت جاده برد تا بلکه کسی آنها را ببیند.
گرگ اینبار دست بی بی را ول کرد و گوش او را گاز گرفت.اما دیگر به جاده رسیده بودند. گرگ وقتی نقشهء بی بی را فهمید که چوب مشهدی محسن و پسرش که با یاماها۱۰۰ از آنجا عبور میکردند برسرش فرود آمد و سپس سنگ و چوب بود که باعث شد چند دقیقه بعد جسد خون آلود گرگ با استخوانهای شکسته و چشمانی باز در کنار جاده باقی بماند تا روز بعد بازیچهء کودکان آبادی شود...
بی بی اما به حرف پسرش گوش نمیکند!:«به تهران نمی آیم. میدانم که گرگها دوباره میآیند ولی به تهران نمی آیم!!... اسمم را نمی خواهد در مجله بنویسی ... بنویس بمن جایزه بدهند!...زنهای الان قدرت مبارزه با گرگ را ندارند!...»

منبع:ضمیمهء سرنخ مجله همشهری جوان

منبع:http://www.persianv.com

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۵
زهرا عزیزی
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ

☢حدس بزنید چه کسی درراس دنیا نشسته است؟☢

حدس بزنید چه کسی در راس دنیا نشسته است؟

جورج بوش؟؟؟؟ نه!

اوباما؟؟؟؟؟ نه بابا

بیل گیتس؟؟ نه! اونم نیست....

برو پائین تا بفهمی

.

.

.

.

.

.

.

.

نه عزیزم !!...کارگر هندی که روی جرثقیل روی بلندترین برج جهان در امارات داره کار میکنه

999999999999999999999


بابای خودمم روی ارتفاعات کارمیکنه


دست همشونومیبوسم


منبع از:http://www.persianv.com

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۱
زهرا عزیزی
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

ಠ_ಠ دخترک غم دیده...ಠ_ಠ

00000000000


دخترک چشــــم ازدَر بَر نمیداشت


باهرصدایِ پایی...صدای قلبش تُندتُندمیزد


نکُنَد پِدَر باشد...وَلی...صِدایِ پاها آرام دور میشد و میگذشت!


غَم برصورت معصومِ دخترک مینشست و


آن چهره ی آسِمانی اش غمناک میشد!


بیرون که میرفت کوچه را تاانتها نگاه میکرد...


شب بود و سکوت و سیاهی!ودیگر هیچ!


گاه گاهی صدای خنده یِ دختربچه های همسایه راکه با پدرشان بازی


میکردندرامیشنید


سوزناک بود ....ازتَهِ دِل!


حتی خداهم غمگین میشُد...


چارچوب دَر یک صحنه ی تکراری برای دخترک بود...


همان جا که خوابش میبُرد


قامت زیبای پدررامیدید که آن چهارچوب خســـــته را پُر کرده!


به سویش میرفت تا پدرش رابوسِه باران کند!اماباز هم....


صدای قَدَمِ بیگانه ای اورا ازاین وِصال بازمیداشت...!


او هنوز به امیدِ این خواب ها که روزی به واقعیت تبدیل شود


چِشــــــم های کوچکش رامیبَست!


روزهای بی پدری


۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۱۰:۵۴
زهرا عزیزی
پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ب.ظ

عکس/یک عابر بانک عجیب در روستا!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۵
زهرا عزیزی
پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۵ ق.ظ

اطلاعیه...خبرخبر!توجه توجه!

هرچی زنگ میزنیم خونه  اقوام نمیگیره مشغولهi/icons/84.gif


عاااااااااااااااااااااااااااااااره بابام گفت اخبار اعلام کرده باید یه رقم 3بزارین قبل از


شماره خونه ای که میگیرین

i/icons/100.gif

دارم ب این فکر میکنم آخه چرا این شماره رو عوض کردن جاشونو تنگ کرده بود؟i/icons/116.gif


آدم قاطی میکنه اصن تا وقتی همه ملت بفهمن همه شاکی میشنi/icons/117.gif


عااااااااااااااااااااااااااااااره  مثلا خونه ما پیش شمارش 832هست یعنی باید یه


رقم 3هم قبل از


832بزارید به این صورت3832


عجب حکایتی شداi/icons/84.gifi/icons/52.gif




۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۵
زهرا عزیزی
سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۰ ب.ظ

بچه های کار....ماه عسل....کلیپ تصویری

بی پولی


یهو این جمله به ذهنم رسیدi/icons/171.gif


از خیلیا شنیدم که پول خنده نمیاره اما بی پولی اشک آدمو درمیارهi/icons/143.gif


خیلی از جمله ای که رضا 1 گفت خوشم اومد


آقای علیخانی بهش گفت که چه آرزویی داری؟


گفت آرزویی ندارم ...چرا؟چون وقت فکر کردن ب آرزو رو نداشتمi/icons/10.gif


لینک قسمت هفتم برنامه ماه عسل که درمورد بچه های کار بود و سر فقر و

نداری به اونجا رسیده بودن و میزارم

شاید یه سری ندیده باشن این قسمت روi/icons/73.gif

http://www.sstarv.ir/1393/04/13/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85-7-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D8%B3%D9%84-93/



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۰
زهرا عزیزی
دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۶ ب.ظ

بارالها...


بارالها

از کوى تو بیرون نشود

پاى خیالم

نکند فرق به حالم

چه برانى ،

چه بخوانى ، 

چه به اوجم برسانى

چه به خاکم بکشانى...

نه من آنم که برنجم

نه تو آنى که برانى...

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم...

نه تو آنى که گدا را ننوازى...

در اگر باز نگردد...

نروم باز به جایى

پشت دیوار نشینم چو گدا برسر راهى

کس به غیراز تو نخواهم....

چه بخواهى چه نخواهى

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهى

التماس دعا....

منبع : پى ام هاى گوشى بنده

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۶
محمدی
يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ب.ظ

نگــــــرانم...

نگــــــرانم...

نگــــــرانم که آرژانتـــــین از آلمان ببــــره...

اونوقـــــت بعضیــــا به بهــــــانه ی اینکه ...

ایــــــران از قهرمان جــــــــام جهانی فـــقط یه گــــــــل خورده...

اونــــــــم تو دقیـــــــــقه ی نــــــــود و خــــورده ای...

بریـــــــزن تـــــــــو خیـــــــابونا و بـــــــزن و برقـــــــــص و...

آخــــــــه این بعضیــــــآ حواســـــــشون نیـــــــست...

برادرها و خواهــــــــر های مســــــلمانمون توی عــــــراق و فلســــــــطین داغ دارن...




منبع: منبع نمیخواد که..
یه کوچولو حواس جمعی میخواد + یه نمه تعصب روی برادر و خواهر دینی ات
و من الله التوفیق
زهرا زمانی

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۱
سرباز گمنام رهبرم...