اللهم عجل لولیک الفرج
برشــــیفتـگان کـــــویِ مهدی صلوات
سر می زند از کنـارِ کعبــه خورشـید
در سعی و طواف، روی مهدی صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
من همهى دغدغهام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچهى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي
نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه
نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .
اللهم عجل لولیک الفرج
دانشجویی که سال
آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را
گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل
سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و
برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از
۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای
نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن
مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!
منبع:asriran.com
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:
آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است
برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:
بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
************************
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
«شما برای چی می نویسید استاد؟ »
برنارد شاو جواب داد:
«برای یک لقمه نان»
نویسنده جوان برآشفت که:
«متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! »
وبرنارد شاو گفت:
«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! »
************************
یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.
یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه
اینجا منتظر باش تا من برگردم.
راننده میگه
نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.
چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده 10پوند می ده.
راننده میگه:
گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!
************************
نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) -
روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل رو کرد و گفت:
من اگر همسر شما بودم توى قهوهتان زهر مىریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز):
من هم اگـر شوهر شما بودم مىخوردمش.
************************
ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی هم
مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ... مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش .
هرکسی با انجام کار خاصی میتونه شما را خوشحال کنه
ولی فقط یک نفر خاص میتونه بدون انجام کاری شما را خوشحال کنه
و من همه*ی جهان را در پیراهن ِ گرم ِ تو خلاصه می*کنم.
از بچگی بهمون میگفتن از کسی نتـرس، فقـــط از خــــدا بتـرس
در حالــی که باید می گفتن از همـــه بترس، به جــــــز خــــدا ...!
از عجـــایـب عـشـــــق همـــــین بـس ....
تـنهـــــــا همــــانی آرامـــت می کـــــند ....
کـــــه دلـت را آتـــــش زده ....
درقلبی که شاد میکنی
درلبخندی که به لب می نشانی
خدا با من است. خدا با توست
خدایمان را آشکار کنیم...
رسیدن آداب دارد.
وقتی رسیدی باید بمانی،
باید بسازی
باید مدام یادت باشد که چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی
که آرزویت بوده برسی ...
وقتی رسیدی باید حواست باشد
تمام نشوی!
بوی عشـــــــــــــقه ، که به بهشت هم بویی داده
با دستهای خالی به دنیا آمده ایم
و با دستهای خالی از دنیا خواهیم رفت
نگران چیزهایی که آرامش را از تو میگیرند نباش ..!!
خدا همه جا کنارماست و ماراتنها نخواهد گذاشت...
منبع:kocholo.org
روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :
ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟
بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !
هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟
بهلول با خنده پاسخ داد : دوستی به نسیه و اما و اگر نمی شود !
منبع:namakstan.ir
باید پدرش را پیش چشمش آورد
هرگاه آدم نانجیب و بدذاتی با تکبر و سرکشی و غرور خودنمایی کند و باعث آزار این و آن بشود میگویند:
باید باباشو پیش چشمش آورد تا آدم بشود.
گویند: تاجر ثروتمندی قاطری داشت، که این حیوان در اثر تغذیه کامل و مواظبت کافی غلامان تاجر، خیلیخیلی فربه و چاق شده بود و مخصوصاً تاجر این قاطر را موقعی سوار میشد که به مسافرتهای دور میرفت، آن هم با زین و برگ و لگام و جلهای مخمل و ابریشم، البته تاجر مجبور بود قبل از هر مسافرت او را پیش نعلبند ببرد و نعلش را تازه کند.
تصادفاً روز و روزگاری این حیوان با آن همه تجملات دور و برش و ناز و نوازشی که میدید نگذاشت که نعلبند به پاهایش نعل بزند و چند نفر از غلامان را هم لگد زد. تاجر که خیلی قاطرش را دوست میداشت قصه را برای دوستش گفت.
دوستش گفت: «هیچ ناراحتی ندارد. کار آسان است» آن وقت دوست تاجر با همراهی او به مزبلهای رفتند، در آنجا الاغی را دیدند که از فرط بارکشی خسته و پیر شده بود و از دم تا سم مجروح بود و از گرسنگی داشت میمرد. به دستور دوست تاجر، غلامها او را به دکان نعلبندی بردند که قاطر با آن طمطراق در آنجا بود.
دوست جهاندیده تاجر، پیش رفت و جلو چشم قاطر که از فیس و افاده میخواست پر در بیاورد گوش خر را گرفت و به قاطر گفت: «ساکت باش، فروتنی کن، بسه دیگه! مگه پدر تو نمیشناسی؟ بدجنسی و بدذاتی کافیه!» قاطر از دیدن پدر و شناختن او خجل و شرمسار شد و ارام و معقول گذاشت نعلش کنند.
منبع:avaxnet.com
یکی از شاگردان شیخ انصاری می گوید: «در
دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را
در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت. از شیطان پرسیدم:
"این بندها برای چیست؟" پاسخ داد: "اینها را به گردن مردم می اندازم و
آنها را به سوی خویش می کشم و به دام می افکنم. دیروز، یکی از طناب ها را
به گردن شیخ انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ
در آن است، کشیدم، ولی افسوس که بر خلاف زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و
بازگشت".
هنگامی که شیطان این ماجرا را نقل کرد، از او پرسیدم:
"اکنون که طناب ها را در دست داری، طناب مرا نشان بده". شیطان لبخندی زد و
گفت: "امثال تو نیازی به طناب ندارد و خودشان به دنبال من می دوند !"
هنگامی
که از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. عاقبت تصمیم گرفتم
مطلب را برای شیخ بیان کنم. شیخ گفت: "شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون
دیروز می خواست مرا فریب دهد که به لطف خدا از دام او گریختم.
جریان
از این قرار بود که دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و از سویی، چیزی در
منزل موجود نبود. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان(عج) نزدم وجود دارد
که هنوز وقت مصرفش نرسیده است؛ آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا
خواهم کرد. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم آن چیز
مورد نیاز را بخرم. با خود گفتم که از کجا معلوم که بتوانم این قرض را
بعداً ادا کنم؟ در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم به
منزل برگردم. از این رو، چیزی نخریدم و پول را به جای اولیه اش را باز
گرداندم"».
به راستی که مرحوم شیخ انصاری به حقیقت این آیه شریفه توجه نموده است "الشَّیْطَانُ
یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم
مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ"یعنی
شیطان، شما را وعده به فقر و تهیدستى مى دهد؛ و به فحشا و زشتیها امر
مىکند؛ ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد؛ و خداوند، قدرتش
وسیع، و [به هر چیز] داناست. به همین دلیل، به وعدههاى خود، وفا
مىکند.
اگر هیچ وقت بعد از هر لبخندی خدا را شکر نمی کنید, حقی نخواهید داشت که بعد از هر اشکی از او گله مند باشید
این روزا آدما سرشون شلوغه…
کسی حوصله خدا رو نداره !
کسی حال او را نمی پرسد !
انگار یادشون رفته برای چی به این دنیا اومدن؟!
اما تو این کار را نکن
تو حالش را بپرس
تو برایش چیزی بنویس
تو فراموش کار و بی وفا نباش
ساعت هایت را با او قسمت کن…
دانلود پاور پوینت ۱۰دقیقه با خدا
خیلی قشنگه توصیه میکنم دانلود کنید...