انشا / قسمت دوم : حاج آقا خاطره ؛)
این قسمت: حاج آقا خاطره ؛)
ما به جناب وزیر پیشنهاد دادیم بر سر ما منت گذاشته و سفرنامه ای بنویسند تا مارا با شگفتی های آن ور آشنا کنند و البته هدف اصلی این بود که ما قطعه ی ادبی بی نقصی از زمان خودمان برای آیندگان به یادگار بگذاریم که اگر بعدا خواستند برایمان هارت و پورت اضافی کنند چنان جفت پا در فیسشان فرود آییم که دیگر زر زر مفت نکنند(!و البته این پیشنهاد به روحیه ی حساس و خشونت ستیز بنده ی حقیر برمیگردد) ولی اگر میدانستیم حاج آقا خاطره با این شدت و سرعت استقبال میکنند، این پیشنهاد را به خود ایشان میدادیم.چرا که از طرفی چه کسی بهتر از ایشان برای به دوش کشیدن این امر مهم مملکتی و مسئولیتی به این بزرگی (!) و از طرف دیگر جامعه نیاز به خاطرات حاج آقا را نسبت به سفرنامه ی جناب وزیر بیشتر احساس میکند؛ به خصوص که ایشان با پیش بینی های مدبرانه و آینده نگرانه (!) و صد البته عاقلانه ی خود فرمودند که منتقدان جوان حق استفاده از این کتاب را ندارند. احتمالا برایمان خطرناک است، جیزه و بچه ها حق دست زدن ندارند؛حاج آقا هم که ماراخیلی دوست میدارد و دوست نمیدارد اتفاقی برای ما بیفتد.البته این اولین نبوغی نیست که حاج آقا از خودشان در کردند و طبعا آخرین آن هم نمیتواند باشد. اصلا این حاج آقای ما استعداد خاصی در خاطره پراکنی دارند و دور از انصاف است که نگویم وجدانا این کار را نیز با تلاش بسیار و عین نبوغ و استعداد به نحو احسن انجام میدهند مثلا همین افشاگری هایی که چندی پیش درباره ی اصلاح طلبان توسط حاج آقا مطرح شد. البته اوج نبوغ حاج آقا اینجا هم نبود. اوج نبوغ حاج آقا زمانی معلوم شد که ایشان مسئله ی تقلب در انتخابات دوران خاتمی را بیان کردند. حالا ما هر چه به این حاج آقا خاطره گفتیم: نکن حاجی، نگو ریا میشه،برای همه ی ما واضح است که انتخاباتی که شما کاندیدای آن باشی و در آن اکثریت رای را نیاوری تقلب اندر تقلب اندر تقلب است، اصلن ما این را به عنوان قانون میزنیم تنگ کتب های مختلف و معتبر اما حیف که حاج آقا گوش شنوا نداشت یعنی داشت اما یکی در بود و دیگری دروازه. خلاصه حاج آقا گوش نکردند و گفتند و گفتند و حتی گفتند که انتخابات اخیر دموکراتیک ترین انتخابات در کل جهان بوده و باز هم گفتند دولت قبل دولت نامشروح و خراب کاری بوده است ولی انصافا حاج آقا قرار نشد مشکلات شخصی خودتان را وارد مسائل سیاسی کنید. شما که ما شا الله سیاست دان خبره ای هستید برای خودتان. رجال سیاسی به سر شما قسم میخورند به جان خودتان. با این حرف آمدی نسازی فکر نکن نفهمیدیم.
به هر حال فی الواقع مسئله ی اصلی خاطرات حاج آقا خاطره نیست. بنده خدا خاطره تعریف کرده اند جرم که نکرده اند. اصلا عشقشان کشیده خاطره بگویند.آیا این درست است ما ریز شویم روی خاطراتشان؟ آیا درست است در خاطرات دیگران سرک کشیدن؟ دانشجو که نباید این قدر به مسائل دور و اطرافش توجه کند. دانشجو باید سرش را بکند توی درسو مشقش و به هیچ چیز دیگر هم کاری نداشته نداشته باشد به خصوص از این قبیل مسائل. اصلا چه معنی دارد این کار ها. اما خب نمیشود آدم سرش را مانند کبک و خروس و کرکس زیر برف کند و چشمان مبارکش را روی همه چیز ببندد.
آدم این روز ها چیزا هایی میشنود که در وهله ی اول دهانش مانند کروکدیل باز شده و سپس ناخودآگاه روی سرش دست میکشد که بیبیند بلا نسبت شما عایا مثل خر شاخ در آورده است یا نه؟ حال کار نداریم که خر شاخ دارد یا ندارد؟ شاخ خر مسئله نیست ، شاخ در آوردن یا در نیاوردن ما، مسئله این است. چرا راه دور برویم مثلا خود بنده ی حقیر چندی پیش خودم به شخصه شنیدم که یکی از این عاغایان صد البته با سواد در یک سخنرانی صد البته تر ، غرا و تاثیر گذار (!) در مراسم رونمایی از کتاب خاطرات حاج آقا خاطره، فرموده بودند: معمار کبیر انقلاب همین حاج آقا خاطره ی خودمان است نه امام خمینی (ره) و بنده ی حقیر در آن لحظه به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و چنان دهانم باز مانده بود که به نقل قول دوستان تا لوزالمعده یمان (!) نمایان گشت. آخر یکی نیست به این دوستان بگوید شما که میخواهید از این حرف های قرمز بزنید قبلش به ما بگویید ما خودمان را آماده کنیم! قلب ما ضعیف است، با باتری کار میکند،کشش و توان این همه هیجان را ندارد. آخر این چه وضعش است؟ نمیشود که فرت فرت با این حرف هایتان شوک وارد کنیدآن هم 360 تا .
انگار نمیخواهید باور کنید ما درک داریم میفهمیم هدف از گفتن این سخنان چیست؟ واقعا چیست؟
البته تلمق شخص نام برده زمانی به اوج خود رسید که ایشان با تحریف جمله ی معروف دکتر شریعتی و تغییر آن از فاطمه، فاطمه است به هاشمی، هاشمی است موجبات خنده و شادی روح ما را فراهم نموده و البته شایان ذکر است که مقدمه ی این حرکت خود جوش، دست بوسی حاج خاطره بوده است .(جایی باز گو نکنید ریا میشود)
تعجب بنده ی حقیر زمانی به اوج خود رسید که سخنان حاج آقا خاطره را نیز شنیدم.
حاج آقا این بخش از سخنان خود را با یک آرزو شروع فرمودند. آرزو برای اینکه زمینه ای فراهم شود تا ایشان بتوانند پیشنهاد رهبری را از تلقی فرهنگ در کشور نجات دهند. و واضح است که کشور واقعا به چنین سوپرمن هایی نیاز دارد و آن هم سوپرمن هایی با این همه نبوغ و استعداد خدادادی. من واقعا نگران حاج آقا هستم. ترس بنده ی حقیر از این است که دشمنان خون ریز ما میزان اهمیت حاج آقا برای کشور را درک کرده و اقدام به ترور ایشان کنند. واقعا حیف است کشور ما چنین شخصیتی را از دست دهد.(!)
حاج آقا خاطره در ادامه افزودند:که تفکر افراد سنتی از فرهنگ، کامل غلط بوده و فرهنگ،زن، موی زن ، آرایش زن، فیلم های مبتذل یا موسیقی نیست. در اینجا برای بنده ی حقیر سوال پیش آمد که پس فرهنگ چیست؟ مگر فرهنگ هر چه که باشد نباید متناسب با ارزش های اسلامی باشد؟پس معنای این همه مغایرت چیست؟ و در آنجا بود که یکی از افرادی که خود را دموکرات میدانست به شدت مرا روشن کرد که ممکن است منظور حاج آقا از این کلام ظاهر شدن زن در قالب فوق العاده شیک و مجلسی غربی باشد. همین که زن مویش را بیرون بگذارد و مانتو های تنگ چسبان و البته ساپورت بپوشد و خود را برای نامحرم بیاراید و البته شخص نام برده متذکر شدکه، اینکه بنده ی حقیر معتقدم این نوع رفتارعلاوه بر اینکه به شان و منزلت زن خدشه وارد میکندنظام خانواده را متلاشی کرده و آینده ی کشور را دستخوش تغییرات نه چندان سودمندی میکند، از فکر خاک برسر بنده است و البته کوتاه فکری بنده هم تلقی میشود.
اما حاج آقا خاطره کوتاه نیامده و در ادامه نیز فرمودند که میدانند مقام معظم رهبری راضی نیستند که بگویند سال فرهنگ و کسانی پیدا شوند که کسی را که خوب میخواند (احتمالا همان خواننده های زیر زمینی و ایضا غیر مجاز) از میدان به در کنند و اگر خانم ها قیافه ی زیبا دارند نگذارند پیدا شود. و مناظر خوب را از دست مردم بیرون کنند.(! و این از آن حرف های قرمز بود:O) حال سوال پیش می آید که منظور حاج آقا خاطره از مناظر خوب چیست که مردم حق دارند آن را ببینند؟ اما متاسفانه حاج آقا منظور خود را به طور واضحه از مناظر خوب بیان نکردند و ما را در کفش گذاشتند. البته باید به حاج آقا خاطره متذکر شویم که بهتر است تعابیر خود از حرف های حضرت آقا را برای خودشان نگه دارند و نیازی به این تفسیر وارونه نیست.
حال سوالی که ذهن ها را مشغول خود میکند این است که چه اتفاقی افتاده که خود حاج آقا هم تغییر نظر داده اند و یهو به این نتیجه رسیدند؟ البته خیلی هم یهو نشد. این سخنان از چند سال پیش قابل پیش بینی بودند اما مگر در طی این سال ها چه اتفاقاتی روی داده است که زنی که خود حاج آقا در نماز جمعه ی سال 65 فرمودند در قیامت متعفن میشود که هر کس نزدیکش میشود باید دماغش را بگیرد که از بوی تعفن او اذیت نشود به مناظر زیبا تبدیل شده است؟
و در آخر شایان ذکر است بوی گند ماجرا ی تغییر نظر حاج آقا همه جا را گرفته ولی حاج آقا متوجه نیستند شاید هم مصلحت این است که متوجه نباشند.
نتیجه گیری:
برداشت و نتیجه گیری از این قسمت کاملا آزاد است...
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
منبع: تراوشات ذهن این حقیر...
و در آخر:
ادامـــــــــه دارد...
رو نوشت برداشتن از این متن به معنای تایــــــید آن بوده و هر گونه کپی برداری با ذکـــــر منبع مجاز میباشد.