رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است
من همهى دغدغهام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچهى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي
نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه
نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .
ابتدا گذرنامه زیر را تکمیل نمایید نام: انسان نام خانوادگی: آدمیزاد نام پدر: آدم نام مادر: حوا لقب: اشرف مخلوقات نژاد: خاکی صادره از: دنیا ساکن: کهکشان راه شیری، منظومه شمسی، زمین مقصد: برزخ ساعت حرکت و پرواز: هروقت خدا صلاح بداند مکان: بهشت ، اگر نشد، جهنم وسایل مورد نیاز ; 1- دومتر پارچه سفید 2- عمل نیک 3- انجام واجبات و ترک محرمات 4- امر به معروف و نهی از منکر 5- دعای والدین و مومنین 6- نماز اول وقت 7- ولایت ائمه اطهار 8- اعمال صالح ، تقوا تو جه ! توجه ! 1_ خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمایید. 2_ از آوردن ثروت ، مقام، ریا، منزل و ماشین حتی داخل فرودگاه جدا خودداری نمایید. 3_ حتما قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلهای سنگین ، سنگ قبر گران وتجملاتی و نیز مراسم های پرخرج و غیره خودداری نمایند. 4_ جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین مشخص نمایید. 5_ از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس ، غیبت ، تهمت و غیره خودداری نمایید. برای کسب اطلاعات بیشتر به "قرآن" و سنت پیامبر(ص) مراجعه فرمایید. تماس و مشاوره شبانه روزی ، رایگان ، مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد. در صورتیکه قبل از پرواز با مشکلاتی برخورد کردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید: 186 سوره بقره _ 45 سوره نسا _ 129 سوره توبه _ 55 سوره اعراف _ 2 و 3 سوره طلاق * امیدواریم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید.* سرپرست کاروان : حضرت عزرائیل 

براستی که مومن به منزله ی کفه ی ترازوست. هر اندازه که ایمانش افزوده شود ، امتحانش نیز سنگین تر میشود. أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟.﴿عنکبوت،۲﴾ + به امید ظهور آقای خوبی ها.. یا مهدی..!
گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال... خودشان بکشانند. داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟ بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود. پرسیدم: با منی؟ گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟ تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من. خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو. خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد. گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله. گفتم من چادر را دوست دارم. چادر ؛ مهربانیست . با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای… گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست . با تعجب به چهره ام نگاه کرد. پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم. گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید ؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید . تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر . این تکالیف مکمل هم اند ، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من ، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد ، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم ، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد. همسر تو، تو را "دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟! گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم. گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت. من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود . محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود . من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم ، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم ، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو . من هم مثل تو زن هستم . تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم . من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم ، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم . من روی تمام این علاقه ها خط قرمز کشیدم ، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم . سکوت کرده بود. گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی
همیشه میگیم مشکلات ما به خاطر اینه که خدا به ما نگاه نمی کنه و کاری با ما نداره. غافل از این که مشکلات ما به خاطر اینه که ما به خدا نگاه نمی کنیم و بهش کاری نداریم!!!! یعنی این که هیچ کدوم از توصیه ها و حرف های خدا را گوش نمی کنیم بنابراین برای ما مشکل پیش می آید.خــــــــــدا
تفسیر قرآن کریم 92-12-10 یادی از امام عصر (علیه الاسلام) 92-12-11 زندگی پر برکت 92-12-12 سیره معصومین (علیهم السلام) پرسش و پاسخ 92-12-14
برنامه سمت خدا با موضوعاتی در حوزه دین و زندگی ، شنبه تا چهار شنبه ساعت 13:30 شبکه سه سیما
شنبه

حجت الاسلام والمسلمین
میر باقری
فایل صوتی

فایل متنی
![]()
فایل تصویری
![]()
یکشنبه

حجت الاسلام والمسلمین عالی

فایل متنی
![]()
فایل تصویری
![]()
دوشنبه

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

فایل متنی
![]()
فایل تصویری
![]()
سه شنبه

حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی

فایل متنی
![]()
فایل تصویری
![]()
چهارشنبه

حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
![]()
فایل متنی
![]()
فایل تصویری

قدم زدن زیر باران رادوست دارم! بارانِ چشم هایِ هرزه گرد را،نه! بارانِ چشم هایی که مرا به عنوانِ عروسکِ خوش خط و خال می بینند را،نه! بارانِ پاکِ خداوندی را وقتی که با قطراتِ ریز و درشتش مثلِ شبنمی بر گلبرگِ چادرم لیز می خورند. . . لینک منبع:http://taghoomoo.blogfa.com/
![]()
دختـــــــــرکـــــــــــآن شــــــــــــــــــــهر فرآمـــــــــــــــوش نکنیــــد:
سقـــــــوط یک فرشــــــــته زمآنـــــی اتفــآق مــــی افتد کــــه :
به قدآســــت بــــآل هــــآی پـــــروآزش بی توجــــه بــآشد...!
بـــــــــــــــآل پــــروآز تـــــو، چــــآدر مشـــــــــــکی توســــت.
فــــــــرآمــــوش نکـــــــن قدآســــــــــت امآنتـــــــــــی را ،
که مـــآدرت زهــــرا بــرآی تـــو به یآدگــــــآر گذآشـــت
امام زمان عجل الله تعالی فرجه به یکی از دوستان خود که از آن حضرت پرسیده بود:
آقاجان! قربانتان بشوم, چرا
با اینکه ما این همه دعای فرج را می خوانیم شما نمی آیید؟
فرمودند: شما که دعای فرج را نمی خوانید! شما
دعای سلامتی من را می خوانید (یعنی اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن ....
شما باید دعای(الهی عظم البلا) را زیاد بخوانید
امام زمان و سید بن طاووس صفحه238.نجم الثاقب صفحه 480
از بچه های خط نگهدار گردان صاحب الزمان (عج) بود. می گفتند یک شب به
کمین رفته بود، صدای مشکوکی می شنود با عجله به سنگر فرماندهی می آید و
می گوید بجنبید که عراقی ها در حال پیشروی هستند.
از او می پرسند : تو چطور این حرف را می زنی؟ از کجا می دانی عراقی اند؟
شاید با نیروهای خودی اشتباه گرفته باشی؟
می گوید : نه بابا ، با گوش های خودم شنیدم که عربی سرفه می کردند!!!
آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی
نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی
نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می
افتم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده
اند...
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان
باشم
منبع از:http://shii.mihanblog.com/
دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته ؛ لبه چادرش روی زمین کشیده می شد .
پسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت ؛ روشو برگردوند و با نیشخندی گفت: بچه ها به
شریفی بسپریم لازم نیست امروز کلاس رو جارو بزنه !!!
صدای خنده ی هم کلاسی ها ، کلاس رو پُر کرد.
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت: پس کی می خواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندتر خندیدن!!!