پروانگی
دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته ؛ لبه چادرش روی زمین کشیده می شد .
پسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت ؛ روشو برگردوند و با نیشخندی گفت: بچه ها به
شریفی بسپریم لازم نیست امروز کلاس رو جارو بزنه !!!
صدای خنده ی هم کلاسی ها ، کلاس رو پُر کرد.
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت: پس کی می خواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندتر خندیدن!!!