شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۰ ق.ظ
شهر رمضان _ قسمت هشتم: نقطه سر جهاد با نفس
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ ... (185 بقـــــــره)
کاری ندارم که پدرم همیشه میگه:
اون زمان یه عده خط شکن بودن یه عده پشت شکن.
به اینم کار ندارم که همیشه بعد از این حرف یه سری جمله توی ذهنم پشت سر هم ردیف میشه که...
اونی که خط شکن بود مردونه رفت جنگید و شهید شد یا لا اقل جانباز و آزاده ...
سهمش شد رضایت پروردگارش برای لبیک به حکم جهاد امام وقتش و ...به اینم کار ندارم که همیشه بعد از این حرف یه سری جمله توی ذهنم پشت سر هم ردیف میشه که...
اونی که خط شکن بود مردونه رفت جنگید و شهید شد یا لا اقل جانباز و آزاده ...
یه سهم کوچیک برای خانواده ش و کوچه و خیابونی که به نامش شد...
بگذریم حرفم اینا نیست...
یه عده ام پشت شکن بودن...
اون امثال حاج آقا گرینف ها به روایت ده نمکی...
اونایی که دوران بمب و خمپاره موش بودن و بعدش به طرز خیلی عجیبی شیر شدن ...
حرف و گله ای نیست...
بحث جونشون بود و باید هم میترسیدن اما اینکه بعد از جنگ منم منم کردن ...
جای حرف داره...
حرفم راجع به این پشت شکنا هم نیست...
این همه مقدمه چینی کردم که بگم حیفم اومد وقتی قراره به نیت چهارده معصوم، چهارده تا پست شهر رمضان بگذارم...
حرفم تو یکی از پستاش سر جهاد نباشه...
چند وقت پیش که تو خیابون شاهد یه منظره ی نه چندان زیبا از یه خانوم بی حجاب بودیم به پدرم گفتم از اینکه رفته جنگ پشیمون نشده...
از اینکه رفیقش کنار دستش پر پر بشه...
که چند دهه بعد این وضعیت رو ببینه...
بر خلاف انتظارم پدرم لبخند زد و گفت:
اون موقع فرمان جهاد دادن ما رفتیم...
آثار و پیامدش هم همون موقع دیدیم....
اینی که تو الان میبینی کم کاری توئه ...
تویی که ادعا میکنی سرباز جنگ نرمی...
تو خوب کار نکردی که اینا این شکلی شدن...
خوب که فکر کردم دیدم حق با پدرمه...
شاید من درست و حسابی جهاد نمیکنم که اینقدر تهاجم فرهنگی روی هم قطارام اثر میگذاره...
قدم اول هم جهاد با نفسمه...
جهاد با خودم...
تا خودمو درست نکنم نمیتونم روی دیگری اثر مثبت بگذارم...
امام صادق (ع) می فرمایند :
خوشا به حال بنده ای که در راه خدا با نفس و هوای خود به جهاد برخیزد
مصباح الشیعه / عباس عزیزی / باب هشتادم
منبع: دلـــــــنوشته
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
و من الله التوفیق
زهرا زمانی
۹۳/۰۴/۲۱