دلنوشته خود خودم ....(زهـــــــــــــــــرا)
سلام به همتون
راستش دلم گرفته در حد المپیک
مثه دیوونه ها شدم یاراه میرم و باخودم حرف میزنم یا پاچه میگیرم
بابااین همه پست میزارم یه امشبم برا دل خودم پست میزارم...اصن میخوام تموم حرفای نگفتمو امشب بنویسم....همتون بخونین....دل لامصب من مگه چقد ظرفیت داره....همش 17سالمه بابا
اقا ازکجا بگم؟؟؟؟؟از سختیایی که ازدوران بچگیم
کشیدم و ازسختیایی که الانم میکشیم و ما رو تاحد
جنون میبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟از ناراحتیای
خونواده؟؟؟؟؟؟؟؟؟از درد دوریه کسی که یک ساله دارم دیوونش میشم؟؟؟؟؟؟؟
بزارین ازبزرگ ترین مشکلم بگم که جلو خانوم شیری دووم نیاوردم و زدم زیرگریه
خیلی سعی کرد قانع کنه منو اما من ازاین گوش میشنیدم ازاین گوشمم بیرون میرفت
من ازدار دنیا یه داداش29ساله دردونه دارم که تنهاکسیه که خیلی برام عزیزه
بین ما و خونوداش اختلاف افتاده سریه جریان هایی ...گفتنش جایزنیس
یک ساله دارم له له میزنم برادیدنشیک هفتس بهش پیام میدم بیا ببینمت و دلم برات تنگ شده.....یادته بهم میگفتی دخترکوچولوی خودمی؟؟؟؟؟؟؟؟چجورپدری هستی که دخترشو ول کرده به امون خدا؟؟؟؟؟؟؟؟اصن نه فک میکنه مردست نه زنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای داداش صاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااابر دارم داد میزنما
ببین من میمیرم بعدا پشیمون میشی و میای قبرم و بغل میکنی وگریه میکنی
داداشی هرچی زودتر برگرد ....تکیه گاه میخوام
حالا من باخدا حرفاموبزنم:!!!!!!!!!!!!!!!
خدایاااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟میشنوی صدامو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هنوز قهری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خدایا من بگم قلت کردم کوتاه میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ببین منو .....به خودت قسم داغونم......بسه.....امتحان بسه....نه خودم نه خونوادم دیگه ظرفیت نداریم.....برگه هامون بالاس بگیر ازمون
خدیا راستی اینم بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!
جواب یک سال بی کسیم و کی میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یک سال اشک ریختنم و ؟؟؟؟؟؟؟
خانوم شیری تاکید کرده کلمه کلیدی و منبع فراموشم نشه
منبع از:دل بدبخت زهــــــــــــــــــــــــرا
کلمه کلیدی:.نفرین به این زندگی مردیم میگیم زنده ایم....نفرین به این سرنوشت کین قصه را این طور نوشت