مهربانی کن...
مهربانی کن
مهربانی کن و تنها مگذار
دستان کودکی تنها را
که در این سوز خیابان مانده
گشنه و سرما زده و بی کس و کار
مهربانی که میکنی
دوباره
قلبت شاد میشود
می بینی
غصه ها از دلت رها میشود
مهربانی کن
با پیرزنی سالخورده
که در آن خانه سرد و تاریک
می سراید آرام از زندگی اش
مهربانی کن
تو اگر مهربان باشی
غصه هایت سبک میشود
از دلت میرود این رنج های بیهوده
مهربان باش
مهربان باش و بیاموز
رسم مهربانی را ز یک کودک خرد
گر بیاموزی دیگر ملالی نیست
رنج و دردی نیست
که بیازارد تو را