حرف های من...
سلام به همه ی دوستان و مخصوصا اعضا عزیز وبلاگ رزمنده ی مجازی.
اول از همه باید سال نو رو تبریک بگم امیدوارم سالی که پیش رو داریم سالی پر از موفقیت و خوشی برای همه ی هموطنای عزیزمون باشه.سالی که گذشت برای خیلیا سال خوبی و برای یه عده دیگه سال بسیار سخت و شاید بدی بود.به هر حال سال 1392با همه ی خاطره های خوب و بدش گذشت .فقط می تونیم در برابر خیلی اتفاقا به خدا توکل کنیم و اینکه از لحظه لحظه ی کنار هم بودنمون لذت ببریم و قدر بدونیم.
مطلب دوم اینه که من حدود دو سه هفته ای میشه که نبودم یعنی مکه بودم.نمی دونم کاروان خیلی عجیبی داشتیم یعنی قسمت خوبی بود .از طرفی شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)مدینه بودیم.به قول مداح کاروانمون خیلی گشتیم ولی قبر حضرتو پیدا نکردیم و حسابی یاد دردی که حضرت علی کشید اون شب و دل شکسته ی پیامبر افتادیم .خیلی حس و حال عجیبی بود.باور کنین اون گنبد سبز پیامبر خودش تنهایی متحولت می کنه چه برسه به روضه ی رضوان که دیگه آدم اانگار می خواد کل گناهاشو از گلو و چشش بیرون کنه.کافیه اون لحظه قرآنو باز کنی و حضرت بهت نظر کنه سوره ی محمد باز بشه.برا کل زندگیت بس میشه.یه اتفاق خیلی خوب دیگم که برامون افتاد این بود که ما موقع رفتن پروازمون 4 ساعت تاخیر داشت به خاطر همون 4 ساعت به وقت موندنمون اضافه کردن و باعث شد سال تحویلو اونجا باشیم.شاید جذاب ترین بخش سفرم همون لحظه ی سال تحویل بود.آخه عید اینجا موقع نماز عشا اونا میشد موقع نمازم همه ی خانوما باید برن زیرزمین ولی انقد ایرانیا موندن که دیگه تونستیم لحظه ی سال تحویل چشممون به کعبه باشه.اون لحظه عالی بود.وقتی دسته جمعی کنار خونه ی خدا دعای یا مقلب می خونی که دیگه .... .واقعا نمی دونم در وصفش چی بگم.فقط دعا کردم این لحظه رو همه بتونن لمسش کنن.در واقع میشه گفت فوق العاده بود.اون پارچه ی کعبم که نمی دونین انقدر خوشبو بود انقدر خونه ی کعبه عظمت داشت که آدم دوست داره خونه ی خدارو با تمممممام وجودش سفت و محکم بگیره.خیلی حرفا دارم خیییییلی حسای خوبی بود.هر گوشه که تو مدینه و مکه میری یه حس خوبی داره ولی متاسفانه با تجمع ایرانیا برا خوندن دعا و همه چی خیلی مشکل داشتن.ما حتی موقع وداع با مسجدالنبی(که واقعا لحظه ی سختی بود)وقتی داشتیم دعا می خوندیم با ماشین میومدن می گفتن یا میرین یا اینجارو قبرتون می کنیم. البته بقیعم که حال خودشو داره.آدم فقط به کبوتراش حسودی می کنه.الان که اینارو میگم واقعا از ته دل دلتنگ میشم.هر کدوم از ستونای مسجد النبی یه ماجرا داره.مثلا یه ستون حنانه هست که میگن قبل از اینکه برا پیغمبر منبر بسازن به این ستون یا به روایتی این درخت تکیه می کردن وقتی منبر ساخته میشه از این ستون یه صدا مثه آه و ناله بلند میشه که اون ستونو میان زیر منبر پیامبر دفن می کنن.خیلی حرفا هست که دوست دارم بگم اما نمی خوام فعلا وقتتونو بگیرم.ایشالا قسمت همه بشه مجددا بریم.برا همه ی نیازمندا و بیمارام دعا کنیم خیلی افرادو که اونجا تو کاروانای مختلف دیدم تازه خیلی چیزارو فهمیدم.به هر حال از همتون التماس دعا دارم.سالی خوبی در پیش داشته باشین و به امید موفقیت روزافزون وبلاگ........ .
انشاالله مجددن قسمت هردومون بشه