دلــــــــــــــــنوشته
سنم اونقدری نیست ک ب یاد بیارم اون روز ها رو
اما میگن اون روزا یه عده خط شکن بودن یه عده پشت شکن.
اونایی ک خط شکن بودن یا شهید شدند یا آزاده وجانباز.
کوچه ها و خیابونا ب نامشون و یه سهم کوچیک برای خانواده هاشون.
اما پشت شکن هایی ک بعد از جنگ تازه خط شکن شدند.
اون هایی ک جانماز ها آب کشیدند.
یه عده ی اندکی که اسم ایثار گر رو یدک کشیدند تا ترس و لرز اون موقعشون رو پشتش مخفی کنن.
اونایی ک باعث شدن امثال من و شما که سنمون قد نمیده اصل رو ول کنیم و بچسبیم به فرع.
اما من حرفم اینا نیست.
حرفم اینه که هنوز هم بین پسر هایی ک حتی لایق کلمه ی آقا نیستن.
همون هایی که ابرو برمیدارند و شلوار رنگی میپوشند
و به واژه ی غیــــــــــــرت اعتقادی ندارند.
بین دختر خانمهایی ک روی وضعیت غیر موجه خودشون کلمه ی آزادی و دموکراسی رو گذاشتند
تعداد نه چندان اندکی هستند که منتظرن وقتش برسه که خودی نشون بدن.
که نشون بدن اهل کوفه نیستن که سید علی تنها بماند.
وقت نشون دادن ارادتشون به آقا.
منتظرن زمان سر دادن نوای ما تا آخر ایستاده ایم برسه.
آخرش یعنی تا پای جون.
تا آخرین قطره ی خون.
آخرش ینی نشستن زیر بیرق ولایت فقیه.
آخرش یعنی الان.
الان که حیا جاشو ب تن فروشی و غیرت جایش رو به روشن فکری داده.
نه برادر
نمیدونم چی شده که به جایی رسیدی که غیرتت قبول میکنه خواهرت، مادرت، همسرت، با وضعی از خونه بیرون بزنه ک ملت نظاره گرش بشن.
خواهر گلم، نمیدونم چرا به جایی رسیدی که مذهب رو محدودیت میبینی.
به خودت بیا عزیز من.
به حرمت خون همون خط شکنا.
تو حرمت نگه دار. سهم اونا چیزی بیشتر از اینه.
دیدتو باز کن تا بین پشت شکن ها خط شکن ها رو هم ببینی.
همون هایی که اگه الان هم جنگ بشه برای محافظت از تو با یک دست هم ب جنگ دشمن میرن.
فراموش نکن دریا دلهایی رو ک رفتن.
مجبور نبودن اما رفتن.
خودت فکر کن چرا؟ چی ارزش جون آدمو داره؟
جوابتو من میدم:
حــــــــــفــــظ نـــــــــــــآموس و وطـــــــــــــن
پس تو رو به خدا بیا و حرمت نگه دار
پر حرفی کردم شرمنده