رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است

من همه‌ى دغدغه‌ام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچه‌ى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي

مشخصات بلاگ
رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

من همه‌ى دغدغه‌ام این است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمى هستیم.
تاریخچه‌ى این دویست سال اخیر را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است...
امام خامنه ای


کلام مولا علي عليه السلام-5

نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه



مسابقه نهج البلاغه

وصيت نامه شهدا

نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .

آخرین نظرات
  • ۱ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۷ - Sarah Az
    جالبه
شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ب.ظ

خاطرات شهدا

همسر شهید برونسی می گوید:
آمده بود مرخصی ، روی بازوش جای یک تیر بود که در آورده بودند ولی جای تعجب داشت چون اگر توی عملیات تیر خورده بود تا بخواهند عمل کنند و گلوله را در بیاورند خیلی طول می کشید. با اصرار من ،ماجرا را تعریف کرد.
گفت :تیر که خورد به بازوم،بردنم یزد، چیزی به شروع عملیات نمانده بود. از بازوم عکس گرفتند، گلوله ما بین گوشت و استخوان گیر کرده بود.من باید زود بر می گشتم ولی دکتر می گفت باید خیلی زودتر عمل بشی . متوسل به اهل بیت(علیهم السلام) شدم. توی حال گریه و زاری خوابم برد شاید هم یک حالتی بود بین خواب و بیداری. جمال ملکوتی حضرت ابالفضل (علیه السلام) را زیارت کرم که آمده بودن عیادت من خیلی واضح دیدم که دست بردند طرف بازوم و حس کردم که انگار چیزی رو بیرون آوردند و بعد فرمودن: بلندشو، دستت خوب شده.
با حالت استغاثه گفتم: پدر و مادرم فدایتان، من دستم مجروح شده ، تیرداره، دکتر گفته باید عمل بشی. فرمودند : نه ، تو خوب شدی و حضرت تشریف بردند. به خودم آمدم. دست گذاشتم روی بازوم . درد نمی کرد! یقین داشتم خوب شدم.
رفتم که لباسهایم را بگیرم و ببرم ، ندادند. خلاصه بردنم پیش دکتر. چاره ای نداشتم حقیقت را بهش بگم . باور نکرد گفت باید دوباره عکس بگیرم، گفتم به شرطی که سرو صداش رو در نیاری.توی عکسی که از بازوم گرفته بودند، خبری از گلوله نبود ..


منبع : کتاب خاطرات شهداء

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۶
Negin Azizi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">