رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است
من همهى دغدغهام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچهى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي
نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه
نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .
دستـــ بالا کردنمـ در روضــه ای نـــــور عیـــن
معنــی اش این می شـــــود یعنــی:غلــــــــطــ کردمـــــ حسیـــــــــــــن(ع)...
امام حسین هنوز مظلوم تاریخ است
چون اینروزا بیشتر از اینکه دلمون با امام باشه ظاهرمون با امامه !
زنگ موبایلمون از ابوالفضل و چشمای قشنگش میگه !
لباس سیاه پوشیدیم محاسن رو بلند کردیم …
یه عده چفیه انداختن دور گردنشون ؛ یه عده شال سبز انداختن !
بدن ها بوی گلاب میده ! تسبیح به دست گرفتیم !
صبح تا شب رادیو تلویزیون و پخش ماشینامون همه هی میگن
مظلوم حسین … حسین جان !
این کارا شده کار هر ساله ما ! هر سال سینه میزنیم …
اشک میریزیم … نوحه میخونیم … داد میزنیم !
هی از علی اکبر میگیم.. از علی اصغر میگیم…
از لب تشنه … از تیر حرمله … از قنداق خونی …
از سر بریده ! از خیمه های سوخته ! از شام غریبان ! از اه یتیمان !
اما راستش دل خیلی از ماها با امام حسین نیست !
خیلی از ماها حسینی نیستیم الکی هی میگیم حسین …حسین !
اگر ادم حسینی باشه مگه ریا میکنه …؟ مگه گرونفروشی میکنه ؟
مگر حق بچه یتیم رو میخوره ؟ مگروعده سر خرمن میده ؟
مگر دروغ میگه ؟ مگردنبال ناموس مردم راه میفته ؟
مگر مردم ازاری میکنه ؟ مگرحق رو ناحق میکنه ؟
مگر دین رو به دنیا میفروشه ؟ مگرربا خواری میکنه ؟
خیلی از ماها دلمون رو نتونستیم راست و حسینی کنیم
افتادیم به جون ظاهرمون
خیلی از ما نتونستیم مسلمون باشیم شدیم مسلمون نما …
فقط ظاهرمون قشنگه !
منبع : خون دلم ...
دخترک از میان جمعیتی که ساکت و بعضا بی تفاوت شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود...
عروسک وقمقه اش را محکم زیر بغل میگیرد....
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین (ع) می چرخد ونعره می زند
از گوشه چشم دخترک را می پاید...
او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود.
از مقابل شمر میگذرد. مقابل امام حسین(ع) می ایستد
و به لب های سفید شده اش زل میزند...
قمقمه اش را مقابل او می گیرد. شمشیر از دست شمر می افتد...
و رجز خوانی اش قطع میشود.
دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و برمی گردد.
رو به روی شمر که حالا دیگر بر زمین زانو زده می ایستد.
مردمک های چشم دخترک زیر لایه ی براق اشک می لرزد.
توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید :
" بابا ، دیگه دوستت ندارم."
صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.