رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است
من همهى دغدغهام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچهى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي
نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه
نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .
زن وشوهری بیش از 60 سال
بایکدیگر
زندگی مشترک داشتند.آنها
همه چیز
را به طور مساوی بین خود
تقسیم
کرده بودند.در مورد همه
چیز باهم صحبت می کردند
وهیچ چیز را از
یکدیگر پنهان نمی
کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش
در
بالای کمد پیرزن بود که از
شوهرش
خواسته بود هرگز آن را باز
نکند
ودر مورد آن هم چیزی
نپرسد
در همه این سالها پیرمرد
آن
را نادیده گرفته بود اما
بالاخره
یک روز پیرزن به بستر بیماری
افتاد
وپزشکان از او قطع امید
کردند.در
حالی که با یکدیگر امور باقی
را
رفع ورجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش
را
آوردونزد
همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت
آن
رسیده است که همه چیز را در
مورد
جعبه به شوهرش بگوید.پس از
او
خواست تا در جعبه را باز کند
.وقتی
پیرمرد در جعبه را باز کرد
دو
عروسک بافتنی ومقداری پول به
مبلغ
95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد
دراین
باره از همسرش سوال
نمود.
پیرزن گفت :هنگامی
که ما قول وقرار ازدواج
گذاشتیم
مادربزرگم به من گفت که
راز خوشبختی زندگی مشترک در
این
است که هیچ وقت مشاجره نکنید او
به
من گفت که هروقت از دست
توعصبانی
شدم ساکت بمانم ویک
عروسک
ببافم.
پیرمرد به شدت تحت
تاثیر
قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش
سرازیر نشود فقط دو
عروسک در جعبه
بود پس همسرش فقط دو بار در
طول
زندگی مشترکشان از دست او
رنجیده
بود از این بابت در دلش شادمان شد
پس
رو به همسرش کرد وگفت این همه
پول
چطور؟پس اینها ازکجا
آمده؟
در پاسخ
گفت :آه عزیزم این پولی است که از
فروش
عروسک ها به دست اورده ام
منبع از:http://aa1376.blogfa.com/
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد.
روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
عجب بد شانسیای
آوردی
پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر
به خانهی پیرمرد بازگشت.
اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسیای
آوردی!
اما پیرمرد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه میداند؟
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن
اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.
باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسیای آوردی!” و اینبار هم پیرمرد
جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟”
در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.
آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.
از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،
اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند
راه برود، از بردن او منصرف شدند.
“خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه میداند؟
هر حادثهای که در زندگی ما روی میدهد، دو روی دارد.
یک روی خوب و یک روی بد.
هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.
بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.
زندگی سرشار از حوادث است…
منبع از:http://aa1376.blogfa.com/
افسوس روزگاری می رسد که بی دینی نماد روشن فکری می شود …
دکتر شریعتی
نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.موهایش را پریشان کرد
و آرایشی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.فرشته سمت چپ لبخند
تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː<انگار فقط خدا نا محرمه!....>
حجاب برای زن ,تاج بندگی از خداست.
چه چیز زیباتر از بندگی؟!
رفته بود آنجا درس بخواند.شنیده بود آزاد ترین کشور دنیاست.اما وقتی می خواست
وارد دانشگاه شود او را به جرم آزادی پوشش دستگیر کردند.
به جرم حجاب!
حجابː
حːحرمت
جːجذبه
اːآبرو و شرف
بːبندگی
صدای انفجار آمد و سنگر رفت هوا. هر چه صدایش زدیم جواب نداد. رفتیم جلو، سرش پر از ترکش شده بود و به زیبایی عروج کرده بود. جیب هایش را خالی کردیم. داخل جیبش کاغذ جالبی پیدا کردیم. نوشته بود:
گناهان هفته
شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل.
یک شنبه: زود تمام کردن نماز شب.
دوشنبه: فراموش کردن سجده شکر.
سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن.
چهار شنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن.
پنج شنبه: پیش دستی کردن فرمانده در سلام.
جمعه: تمام نکردن صلوات های مخصوص جمعه.
* اسمش حسینی بود تازه رفته بود دبیرستان
امام کاظم علیه السلام فرموده است: «از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را خواهد، و اگر گناه و کار بدی کرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و توبه نماید.» (الکافی،ج۲،ص۴۵۳)
از اموری که امام خمینی(ره) در چهل حدیث بسیار به آن تاکید نموده است: «مشارطه، مراقبه و محاسبه» است.
مشارطه: اول هر روز با خود شرط کنیم که آن روز را گناه نکنیم.
مراقبه: در طول روز بر این شرطی که نموده ایم مراقبت کنیم تا از آن تخلف ننمائیم.
محاسبه: در پایان روز و انتهای شب محاسبه نمائیم که چقدر بر شرط خود پایبند بوده ایم.
بخش
سوم که محاسبه است در این میان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و
شیطان همیشه تلاش می کند تا ما بر انجام این مهم موفق نباشیم.
(امتحان کنید متوجه می شوید که فراموشی در این بخش بسیار است.)
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد.
روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
عجب بد شانسیای آوردی
پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر
به خانهی پیرمرد بازگشت.
اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسیای
آوردی!
اما پیرمرد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه میداند؟
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن
اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.
باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسیای آوردی!” و اینبار هم پیرمرد
جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟”
در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.
آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.
از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،
اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند
راه برود، از بردن او منصرف شدند.
“خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه میداند؟
هر حادثهای که در زندگی ما روی میدهد، دو روی دارد.
یک روی خوب و یک روی بد.
هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.
بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.
زندگی سرشار از حوادث است…
میگویند در قدیم الایام...
قهرمانانی در جبهه ها بودند که برای سربلندی مردم حاضر شدند که...
جان خودشان را حـــراج کنند..و در این حراجی مشتری خــــدا بود..؟!
اما با فاصله گـــرفتن از آن قهرمانان..!؟
امروزه..!!عده ای با دو قلـــم آرایش یا با یک مانتـــو کوتاه خودشان را..
برای دیگران حــــراج میکنند..!! اینجا مشتری کیست..؟! نمیـــدانم..!؟
فیسبوک : آخرین بازدید ؛ 10 دقیقه قبل
پلاس : آخرین بازدید ؛ 8 دقیقه قبل
ویچت : آخرین بازدید ؛ 12 دقیقه قبل
وایبر : آخرین بازدید ؛ 14 دقیقه قبل
قرآن : آخرین بازدید ؛ رمضان سال گذشته!
اَلَم یَانِ لِلَذینَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللَه
آیا هنوز وقت آن نرسیده است که دل های مومنان برای خدا خشوع کند؟!
شاید هوای سرد بهانه ایست
تا تو با حجاب شوی!
دردانه ی پروردگارت...
آری...
خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.
هوای سرد و بارانی مجبورت کرده با حجاب شوی!
ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت می شد
آفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرین خواهـــــــــــــــــــر عزیــــــــــــــــــــــــزم...
آفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرین به ارتباط اجتماعـــــــــــــــــــــــــی بالایت...
و ارتبــــــــــاط هایی که صرفا برای شوخــــــــــــــــــــــــــی برقرار میکنی...
آفـــــــــــــــــــرین به این که بی خبر از همه جا کشـــــــــــــــورت را...
عقب مانـــــــــــــــــــــده میخوانی و روز و شــــــــــــــــــــبت را با...
من و تو ، بی بی سی ، جــــم تی وی زیر و رو میکنــــــــــی...
آفــــــــــــــــرین ب قهقه های گاه و بیگاهــــــــــت که برای...
جــــــــــــــــــــــــلب توجه پسرکان شــــــــــــــــــــهر میزنی...
راستــــــــــــــــــــــــــی بــــــــــــــرادر شـــــــــــــــــــــــما...
حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالت چ طور است؟...
موفق به بالا کشیدن شــــــــــــــــلوارت شده ای؟
ابـــــــــــــــــــــــــرو هایت را چه طـــــــــــــــــــور؟
پهــــــــــــــــن برداشته ای یا باریـــــــــــک؟
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بگویم؟
چنـــــــــدین ســـــــــــــــال گذشتـــــــه...
شــیر مردانی بودند که تا آخـــرین...
قطـــــــــــــــره ی خــــــون خود را...
فـــدای این مــرز و بوم کرده اند...
خاکـــــــــــــــــ اینجــــــــــــــــــــا...
از خون شهـدا سیراب است...
پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس...
خـــــــــــــون ها ی زیادی ...
بــــــــرای پایمـــــال کردن..
باقـــــــی مانده اســــت...
شمـــــــــــــــــــــــــــــــا...
اصلا نگــــران نباشید...