رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است

من همه‌ى دغدغه‌ام اين است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حرکت عظيمى هستيم.
تاريخچه‌ى اين دويست سال اخير را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين کشور گذشته است...
امام خامنه اي

مشخصات بلاگ
رزمنـده مجـآزی - کرمانشاه

من همه‌ى دغدغه‌ام این است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمى هستیم.
تاریخچه‌ى این دویست سال اخیر را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است...
امام خامنه ای


کلام مولا علي عليه السلام-5

نماز، موجب نزديکي هر پارسايي به خداست و حج ، جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زکاتي دارد و زکات تن، روزه و جهاد زن، نيکو شوهر داري است.حکمت 136 / نهج البلاغه



مسابقه نهج البلاغه

وصيت نامه شهدا

نام شهيد : شهيد حميد رشيدي خدا را شکر کنيد که در اين عمري که از خدا گرفتيد شاهد چنين تحول عظيمي بوديد قدر اين انقلاب را بدانيد و از آن مراقبت کنيد. به متاع قليل دنيا دل نبنديد که شما را منحرف و بر زمين مي زند. .

آخرین نظرات
  • ۱ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۷ - Sarah Az
    جالبه

۵۶ مطلب با موضوع «سبک زندگی :: زندگی اسلامی» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ

خــدایــا ..... فیلترش نمیکنی ؟

خــدایــا .....

فیلترش نمیکنی ؟

دنیا رو میگم

دنیات پر شده از بی غیرتی ، ناجوونمردی ، تنهایی و .....مردها دست تو دست ناموس خودشون ، چشم تو چشم ناموس دیگران دارن



زنها بی رنگ و بی انگیزه واسه مرد خودشون ، پر رنگ و با انگیزه برای مرد دیگران شدن

بچه ها چشماشون باز شده واسه چیزایی که نباید ببینن و گوشاشون تیز برای چیزایی که نباید بشنون

جوونا بی هدف به دنبال سرگرم شدنن و به هر چیز بی ارزشی سریع دل می بندن

پیرمردا و پیرزنا، تنها و بیکس به فراموشی سپرده شدن و هر لحظه طلب مرگ میکنن

فیلترش کن خدا

فیلترش کن تا همین چند تا آدم متفاوت هم مثل بقیه نشدن !



منبع: قلم بنده ...
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۳۳
فاطمه پرواز
سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۲۵ ب.ظ

حـاج قا باید بایـد برقـصـه !!

 هم سنگـریا پیشنهاد می کنمـ حتما حتما بخونیدش :)

گزارش تصویری، منطقه عملیاتی شلمچه




خادم الشهدایی تعریف می کرد :                     

چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.
دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...
می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...
از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...
همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.
هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... 
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند."

تصاویر درخشان, جداکننده متن درخشان, جلیتر


منبع :قلم بنده ...وشنیده هام ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۲۵
فاطمه پرواز
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ

خدایا بخدا دلم گرفته


خدایا بخدا دلم گرفته

دلم گرفته از این که می خواهم بخندم 

اما نمی توانم


دلم گرفته از این قلم هم مرا یاری نمی کند

قلمی که با ریختن اشکهایم 

دیگر تاب و توان نوشتن را ندارد

خدایا به خدا دلم گرفته

فردا جمعی از دوستام ....


عازم خاک پاکی هستن .. ...


 که غیور مردانی جان خود را برای دفاع از آن از دست دادند ...


ومن اینجا زیر این اسمون حسرت  رفتن به اونجا رو میکشم ....


خدایا رفتن و ماندن دردست توست برای رفتنم التماس میکنم

 اگر نرفتنم حکمت است دلم را به ماندن خوش کن ....




منبع:

قلم اشک هام. . .  جوهر خونم 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۴
فاطمه پرواز
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۷ ب.ظ

مناجات با خدا


خدایا

به آنچه دادی تشکر

به انچه ندادی تفکر

به انچه که گرفتی تذکر

که داده ات نعمت

نداده ات حکمت

و گرفته ات علت است

خدایا شکر میکنم

یا رب آنچه خوب است در تقدیر ما کن

و آنچه بد است از ما و دوستان ما دور کن .


منبع: قلم بنده ....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۷
فاطمه پرواز
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۵۸ ب.ظ

مرد فانوس به دست ...

jjjj


در خبرها اورده اند که مردی صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه مسجد شد در

راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد به منزل برگشت و پس از تعویض

لباس دوباره روانه مسجد شد .

دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. مرد به سوی خانه برگشت

برای بار سوم لباس پوشید و روانه خانه خدا گردید

وقتی به گودال آب رسید دید مردی فانوس به دست منتظر او ایستاده ...

مرد فانوس به دست گفت من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به  مسجد رسانم

عابد قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد شدند

وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد قصه ما از مرد فانوس به دست پرسید

تو که هستی و برای چه به من کمک کردی .. مرد فانوس به دست جواب داد ....

من شیطانم .. بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف

شدی ولی تو با برگشت خود موجب  شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را

عفو نمایدو در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی

خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید

ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام

مردم زمین بگذرد بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم



منبع: شنیده ام ...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۵۸
فاطمه پرواز
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ

بالاترین وزنه....

از حسین رضا زاده پرسیده بودن :

 بالاترین وزنه چندکیلو هستش که

 یه نفر بزنه بهش بگن پهلوان؟

آقای رضازاده درجواب گفتن :

 بالاترین وزنه یه پتوی 400یا500گرمی هستش

 که صبح باید بلند کنیم تا نماز صبح یا نماز شب

 رو بخونیم

هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کنه بهش میگن

 پهلوان...


منبع: شنیده ام....
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۴۹
فاطمه پرواز
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۵۰ ب.ظ

عزیزِ من...

عزیزِ من...فرق من با بقیه رو فقط کسی میفهمه که برام با بقیه فرق داره..

+ خــودم آس..

+ رفیــقام خاص...

+ دنیــا مال ماست...

+ چـــــون جد در جدم شیعه مولاست...

+ دلمون دریــاس...

+ چــــــون دلــمون عاشقه اباعبدالله ست(ع)...

+ ســرمون بالاست...

+ چـــون بالا سرمون خداست...

+ افتخارمون به چادر مشکی حضرت زهراست(س)...

+ هیئتمون همیشه بر پاست...

+ تازه مــداح هیئتمونم حاج رضـاست !!

+ محل آرامشمون گلزار شهداست...

+ آرزوی هممون کربــلاست...

+ نقطه ضعفمـون روی حضرت آقــاست..

این پیغام بچه شیعه ها به کل دنیاست...


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۵۰
فاطمه پرواز
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۴۰ ب.ظ

کیسه سوراخ ثواب .....



آیت الله مجتهدی تهرانی :

وضو می‌گیری، اما در همین حال اسراف می‌کنی

نماز می‌خوانی اما با برادرت قطع رابطه می‌کنی

روزه می‌گیری اما غیبت هم می‌کنی

صدقه می‌دهی اما منت می‌گذاری

بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی

دست نگه دار بابا جان !!!!

ثواب‌هایت را در کیسه سوراخ نریز .....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۰
فاطمه پرواز
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ

یادمان باشد .....

یادمان باشد که:

حق الناس

همیشه پول نیست!

گاهی دل است...

دلی که باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!

دلی که باید می دادیم و ندادیم!

دلی را که شکستیم و رها کردیم!

دلهای غمگینی که بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!

خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد

بیایید حواسمان باشد که:

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ زبان ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ

و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ

و با ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ

و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ

و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود جدایی انداخت

و با همین زبان میشود آتش زد

و با همین زبان میشود آتش را خاموش کرد

حواسمان به دلهایمان باشد:

آلوده اش نکنیم

بیاید ارزش این را بدانیم که:

نبودنها،دوربودنها و ندیدنها

هرگزبهانه ای نمیشود برای از یاد بردن دوستان



منبع: قلم بنده ....


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۳۷
فاطمه پرواز
پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ب.ظ

شهدا نظاره گراعمالمان ...

خواهرم شهدا نظاره گر اعمالتان هستند

کدام راه را انتخاب می کنی؟

بازگشت یا ادامه گناه؟

روزی می رسد که از دنیا رفته

و در محضر شهدا حاضر می شوی؟

آیا جوابی داری بدهی؟

از همین الان به فکرش باش

آخرت برایت نزدیک است .

آخرت برای همه نزدیک است



منبع :قلم بنده....


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۵
فاطمه پرواز
پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۲۰ ب.ظ

چت....


چت با قرآن


گفتم :ابتدا چی بگم؟

گفتی :
ادخلوها بسلام

باسلام واردشوید. (حجر/۴۶)

گفتم : من  مقداری اضطراب دارم

گفتی : الا بذکرالله تطمئن القلوب

همانا دل ها با نام خداآرام می گیرد (رعد/۲۸)

گفتم : این هم توفیق، می خواهد!

گفتی :وماتوفیقی الا بالله ... 

ونیست توفیق من مگربوسیله خدا.. (هود/۸۸)

گفتم :باشیطان چکارکنم .

همش می خوادگولم بزنه.

گفتی : و اما ینزغنک من الشیطان

نزغ فاستعذبالله انه سمیع علیم 

چنانچه بخواهد از طرف شیطان در

تو وسوسه ای پدید آید پناه ببر

به خدا که او یقیناً شنوا و داناست(اعراف/۲۰۰)

گفتم : آخه شیطون گفته ازچپ

وراست میادکه غافلمون کنه.

گفتی :ان عبادی لیس علیک سلطان ...

همانا بندگان مرا از شیطان تسلطی نیست (حجر/۴۲)



منبع:قلم بنده وشنیده هام .....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۰
فاطمه پرواز
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۰۶ ب.ظ

حاجی نیستی ببینی....

حاجی نیستی ببینی

جوونو قرتی کردن 

 اونو به جای مسجد   

                 مشغول پارتی کردن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۶
فاطمه پرواز


از دختر جوان و چادری پرسیدند :


از چه نوع آرایشی استفاده می کنی ؟ گفت : اینها رو به کار می برم :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑرای لبانم ........... رﺍﺳﺘگویی

برای صدایم ........... ذکر الله

برای چشمانم .......... ﭼشم پوشی از حرامات

ﺑرای ﺩﺳﺘانم ........ کمک و یاری به مستمندان

برای پاهایم ......... ایستادن برای نماز

برای قامتم
........... سجده بردن برای الله

برای قلبم............حب الله

ﺑرای عقلم ......... ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ

برای خودمم .......... ایمان به وجود الله


در آینده ای نزدیک نگاهی به دور و برت بینداز

یک وقت هایی می شود که خودت را تنها چادریِ کلِ خیابان می بینی

لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:

خــــدایــــا!!

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.

شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..




منبع: قلم بنده ....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۹
فاطمه پرواز
پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ

همت همت مجنون .....

همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوی
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...


همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان

فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند



منبع : قلم بنده ....
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۵
فاطمه پرواز
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ

زائر الرضا (ع)...



از زیارت آقا بر میگردم...

سوغاتم اما...

چند شاخه نبات...

سجاده ی سبز نمازی...

دلی که هوایی تر از قبل، پر میکشه سمت حرمش...

و تذکره ی حرم آقا سید الشهدا (ع)...

ان شا الله...

السلام علیک یا امام الرئوف

علی بن موسی الرضا (ع)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۱۳:۵۲
سرباز گمنام رهبرم...